یکی از مواردی که میتواند وجه اشتراک تمام دوستیها قلمداد شود، گفتگوهایی است که بین طرفین شکل میگیرد.
به باور من، مهمتر از این حرفهای ظاهری، گفتگوهای درونی است که طی یک رابطه، برای طرفین ایجاد میشود.
اگر بخواهم معیاری برای سنجش ارزشمندی یک رابطه تعریف کنم، آن را جنس گفتگوهای درونی میدانم که با ماندن در کنار یک دوست تجربه میشود.
همین گفتگوها میتواند معیاری برای ادامۀ رابطه یا تردید در آن باشد.
دغدغههای ذهنی که در اثر همصحبتی با دوستان ایجاد میشود، اقامتگاهی برای ذهنمان میسازد که خواسته یا ناخواسته برای مدتی درگیر آن میمانیم.
جنس افکار دوستانمان، در متن روزهای ما وارد میشود و گاهاً خط به خط زندگیمان را بازنویسی میکند و شکل میدهد.
وقتی در یک رابطه هستیم، اجازه میدهیم از درونیات طرف مقابل، به متن زندگیمان پلی زده شود تا افکار او امکان تردد داشته و در این بین منتقل شوند.
ما از حرفهایی که به صورت روزمره میخوانیم و میشنویم، سازۀ فکری برای خودمان میسازیم.
لازم است به حرفهایی که در یک رابطه رد و بدل میشوند، قدری دقیقتر شویم و از خود بپرسیم آیا جنس این حرفها، مصالح خوبی برای ساخت سازۀ شخصیتی من هستند یا نه؟
البته گاهی جنس حرفها متناسب با باورها و گذشتۀ ما نیستند، سنگینی این افکار وقتی بر سازۀ ذهنی قبلی ما مینشیند، به کلی آن را فرومیریزد و از بین میبرد. ولی در عوض بنایی میسازد که میتوانیم بر فراز آن باستیم و دنیا را از زاویهای جدیدتر بنگریم. حتی گاهی برای اینکه این افکار جدید را تاب بیاوریم، لازم است بزرگتر از خودمان ظاهر شویم.
گفتگوهای درونی وقتی معنا و مفهوم دارند که ما برای سنجش آنها معیار داشته باشیم. معیاری برای مصرف حرفها و شنیدهها.
وقتی معیار داریم، تشخیص میدهیم کدام حرفها به درونمان راهی باز میکنند و کدام حرفها باید شنیده شوند تا قبل از مصرف شدن، فراموش شوند.
وقتی معیار داریم، بعضی حرفها دلمان را میزنند، بعضی حرفها روی ذهنمان میچکند و در روانی افکارمان پخش میشود. بعضی حرفها قلم برمیدارند و روی متن زندگیمان، فهمی ماندگار میکشند و بعضی باورها را برای همیشه خط میزنند و از بین میبرند.
گاهی گفتگوهایی که در روابط نزدیک رد و بدل میشوند، همۀ وجود ما را دربرمیگیرند، کلیت ما میشوند و بعد از مدتی به خودمان میآییم و میبینیم، جزئی از آنها شدهایم. به طوری که برای دیدن خودمان لازم است باورهای جدید را کنار بزنیم تا خودمان را لابهلای آنها بیابیم.
در این هنگام یک چندصدایی، درونمان شکل میگیرد. یک تفکر حضورمند. یک باور ریشهدار.
شاید مهمترین سؤالی که در طول یک رابطه باید از خود بپرسیم این است که: این رابطه چه گفتگویی درون من شکل میدهد؟ این گفتگوهای درونی چقدر مرا زیاد میکنند، به پیش میرانند و مبهوت زیباییها میکنند و یا چقدر ذهنم را به یکجانشینی دعوت میکنند و هویت مرا پس میزنند.