داشتم کتاب لئو باباتا با همین عنوان را ورق میزدم و به این فکر میکردم که چرا این سؤال دغدغۀ ذهنی خیلیهاست درحالیکه بعضی دیگر از افراد خیلی کمتر به آن فکر میکنند یا حداقل دغدغۀ همیشگیشان نیست.
چطور میشود که کمتر کار کردن برای بعضی افراد افسانهای دستنیافتنی میشود درحالیکه بعضی دیگر با وجود داشتن زمینه و شرایط لازم حتی برای کار نکردن، هرگز به آن فکر نمیکنند.
جدای از اینکه کتاب حاضر راهکارهای مفیدی برای افزایش بهرهوری و انجام کار بیشتر در زمان کمتر را ارائه میدهد و نحوۀ سادهسازی و چگونگی تمرکز بر کارهای ضروری را شرح میدهد، میخواهم راجع به خود سؤال کمی بلند فکر کنم.
یا شاید بهتر باشد اینگونه بپرسیم:
چه میشود که کمتر کار کردن به دغدغۀ اصلی ما تبدیل میشود؟
فکر میکنم وجود تعدادی از این موارد میتواند از کار کردن دغدغهای جدی برایمان بسازد:
- کار را از تفریح کردن جدا میکنیم.
- کار موردعلاقهمان را انجام نمیدهیم.
- آرزوها و خواستههایمان را محدود کردهایم چون خود را اسیر جبر محیط میبینیم.
- به علایقمان به عنوان داستانی دروغین و سرهمبندی شده نگاه میکنیم یا خود را آنقدر توانمند و لایق نمیبینیم که برای دنبال کردن جدی آن وقت بگذاریم.
- کاری را انجام میدهیم که از آن نفرت داریم و تنها برای گذران زندگی به آن مشغولیم.
- کار را به بخش مهمی از هویتمان گره نمیزنیم.
- به داشتن تفریحات سطحی راضی میشویم و روی هدفهای متعالیتر خط قرمز میکشیم.
- عادت کردهایم مغزمان را خاموش نگهداریم تا متوجه کارهای بهتری که میتوانیم انجام دهیم، نشویم.
- به روحمان خوراک خوب نمیرسانیم پس مجبور میشویم از ذهنمان بیشتر کار بکشیم و این ما را خسته میکند.
اما در کل میتوان گفت برای پی بردن به جواب این سؤال که «چگونه کمتر کارکنیم؟» بهتر است به دنبال کاری که دوست ندارید بروید. خودتان راههای کمکاری را کشف خواهید کرد.
پینوشت: کتاب «چگونه کمتر کار کنیم؟» توسط نشر هنوز و با ترجمۀ لیلا شاپوریان منتشرشده است.