1
نمیدانم چرا قصد نوشتن کتاب دارید. احتمالاً یکی از موارد زیر دلیل شما برای نوشتن است:
- ایدهای تازه در ذهن دارید که میخواهید آن را از طریق یک سند مکتوب در اختیار دیگران هم قرار دهید.
- میخواهید با نوشتن کتاب برای خودتان اعتبار و وجهۀ اجتماعی بهتری کسب کنید.
- حس میکنید کتاب نویسی شما را در رده و جایگاهی بالاتر از دیگران قرار میدهد.
- میخواهید تجربیات چند سال زندگی یا کار خود در یک مجموعه گردآوری کنید و آنها را دیگران شریک شوید.
- به کتاب، بهعنوان یک رزومه قدرتمند نگاه میکنید.
شاید در مقالهای دربارۀ کتابنویسی، انتظار نداشته باشید این را بشنوید که نوشتن کتاب به خودی خود معجزه نمیکند و اینقدرها هم که گفته میشود ساده نیست؛ چراکه عموماً نوشتن کتاب را بهعنوان یک راه نجات، سکوی پرش، یک متمایزکنندۀ کمیاب و یک راه ساده برای رسیدن به موفقیت به شما معرفی میکنند.
اما هر نیتی که از کتاب نوشتن داشته باشید، خوب است این را بدانید که کتابنویسی به خودی خود برای شما اعتبار ایجاد نمیکند.
اگر قرار باشد دستاوردهایتان را به صف کنید، بهندرت پیش میآید که کتاب شما به عنوان یک متمایز کننده و توانمندی کمیاب، در خط مقدم بایستد. شما به پیشنیازهایی احتیاج دارید.
کتاب برای شما اعتبار ایجاد میکند،
نوشتن کتاب میتواند شما را از دیگران کسانی که در حوزۀ کاریتان فعالیت میکنند متمایز کند،
کتاب روی وجهۀ اجتماعی شما تأثیر مثبت میگذارد،
اما همۀ اینها مشروط است.
مشروط بر اینکه قبل از دست به قلم بردن و نوشتن کتاب، به چیز ارزشمندی رسیده باشید. این ارزش میتواند:
- یک تجربۀ خاص،
- یک نگرش منحصربهفرد،
- یک ایدۀ تازه،
- یا حتی یک ایدۀ تکراری باشد که شما آن را در لباسی نو عرضه میکنید و ارزش این ایده را به روشی جذابتر به دیگران یادآور میشوید.
2
«کتاب نوشتن مثل زاییدن فولکس واگن است. روندش به همان زیبایی است که در ذهن دارید: بس طولانی، طاقتفرسا و اشکآور.»
اگر واقعاً قصد نوشتن یک کتاب خواندنی داریم، لازم است در همین قدم اول سختی نویسندگی را درک کنیم و به گفتۀ آن هندلی بدانیم که با کاری طاقتفرسا سروکار داریم.
نمیتوانیم صرفاً با خواندن چند کتاب و جمعآوری اطلاعاتی از وبسایتها و رسانههای مختلف، کتابی خواندنی بنویسیم. به هر حال هر کسی میتواند کتاب بنویسد اما تولید محتوای جذاب و اثرگذار کار هر کسی نیست.
نوشتن، مثل هر مهارت دیگری نیاز به تمرین و تکرار دارد. یک پیانیست، از روز اول نمیتواند پشت پیانو بنشیند و آهنگی را به شکل حرفهای بنوازد؛ یا یک دونده از همان ابتدا نمیتواند انتظار داشته باشد با قهرمانهای دو رقابت کند. کتاب نوشتن هم همینطور است. برای خوب نوشتن، باید مهارت نویسندگی را بهمرورزمان تقویت کرد.
اما نکتهای در اینجا وجود دارد: داشتن الگوها و نقشۀ راه، به شما کمک میکند تا مسیر را گم نکنید و با صرف حداقل انرژی، بیشترین دستاورد را به دست بیاورید. وقتی اطلاعات کافی دربارۀ طریقۀ درست نوشتن به دست میآورید، دیگر لازم نیست همه چیز را از نو امتحان کنید. حالا میتوانید با آزمون و خطای کمتری کتاب خود را بنویسید. به اصطلاح، دیگر نیازی نیست چرخ را از نو اختراع کنید.
در این مقاله نقشۀ راهی برای نوشتن کتاب را با شما در میان میگذارد تا مسیری هموارتر و مطمئنتر را طی کنید. البته که در این مسیر، هر کجا که با سلایق یا ترجیحات شما همخوانی نداشت، میتوانید مسیر را تغییر دهید و دست به اصلاح بزنید.
نقشۀ راه نوشتن کتاب
در حالت کلی، شما سه مرحلۀ مهم برای نوشتن را باید در نظر داشته باشید:
- مرحلۀ قبل از نوشتن کتاب
- مرحلۀ نوشتن و پیادهسازی ایدهها
- مرحلۀ بعد از نوشتن
جزئیات هر یک از این مراحل را به تفکیک میبینیم:
1. مرحلۀ قبل از نوشتن
چرا میخواهید کتاب بنویسید؟
احتمالاً مهمترین چیزی که در مرحلۀ ابتدایی نوشتن دارید، شور و اشتیاقی برای خلق یک کتاب است. شاید حتی موضوع کتاب برایتان شفاف نباشد و یا ممکن است کلیت کتاب را بدانید اما دربارۀ اینکه این موضوع را به چهع شکلی پیاده کتنید، ایدۀ خاصی ندارید.
درهر حال برای شروع، شما به جعبه ابزاری شامل موارد زیر نیاز دارید:
جعبهابزار نوشتن کتاب
- دلیلی برای نوشتن کتاب
- ایدهای کلی برای موضوع کتاب
- ایدههایی برای شکل دادن به محتوای کتاب
- دانش و اطلاعات کلی دربارۀ نحوۀ نوشتن کتاب
- برنامهریزی و داشتن نقشه راهی برای نوشتن کتاب
- جمعآوری اطلاعات و دادههای لازم برای تکمیل محتوای کتاب
دلیلی برای نوشتن کتاب
اگر شفاف و روشن برای خودتان مشخص نکرده باشید که به چه دلیلی میخواهید کتاب بنویسید، در مسیر نوشتن مدام با تردید مواجه خواهید شد. تردید دربارۀ اینکه به چه موضوعی بپردازید؟ برای چه گروهی از مخاطبان بنویسید؟ با چه لحنی و چه ساختاری بنویسید؟ حجم کتاب چقدر باشد؟ زمانبندی برای نوشتن آن چگونه باشد؟
تمام این سؤالات از اینجا ناشی میشوند که شما دلیلی شفاف برای خودتان ندارید که اگر داشتید توقعی که از خودتان دارید برایتان شفاف میشد و چند و چون محتوای کتاب را راحتتر انتخاب میکردید.
باید ببینید کدام دلیل در ذهن شما پررنگتر است که به نوشتن کتاب تمایل پیدا کردهاید.
آیا صرفاً برای کسب شهرت یا اعتبار میخواهید کتاب بنویسید؟
آیا اطلاعات و دانشی دارید که گمان میکنید از طریق کتاب نوشتن بهتر از هر زمانی میتوانید آن را انتقال بدهید؟
آیا کتاب نوشتن را راهی برای درستتر و عمیقتر فکر کردن در رابطه با موضوع خاصی میدانید؟
آیا سؤالی دارید که جوابش را در هیچ کتابی پیدا نکردهاید و با کتاب نوشتن میخواهید به بقیه کمک کنید تا با راهحل و مدل ذهنی شما آشنا شوند؟
به عنوان اولین قدم برای خلق یک کتاب، دلیل و قصد خود را از نوشتن شفاف کنید.
ایدهای کلی برای موضوع کتاب
خب شما میدانید به چه منظوری میخواهید بنویسید اما آیا دقیقاً میدانید ایدۀ کلی کتاب شما در رابطه با چه موضوعی است؟
حتی اگر ایده در ابتدا چندان برایتان شفاف نباشد، اما شناخت حوزهای که قرار است در محدودۀ آن دست به نوشتن بزنید، لازم و ضروری است.
هزاران ایدۀ مختلف هست که میتوانید در رابطه با آنها بنویسید اما تنها تعداد انگشتشماری از ایدهها هستند که شما از عهدۀ نوشتنشان به خوبی برمیآیید.
تلاش کنید ایدهای را برای کتاب نوشتن انتخاب کنید که:
- در وهلۀ اول دانش و اطلاعات کافی دربارۀ آن داشته باشید.
- در وهلۀ دوم حوزۀ موردنظر را به خوبی بشناسید و دربارۀ موضوع کتاب، حرفهایی مفید و اثرگذار برای گفتن داشته باشید.
- در وهلۀ سوم موضوعی را برای نوشتن انتخاب کنید که مردم هم آن را بخواهند نه اینکه صرفاً یک سلیقۀ شخصی باشد که هیچ کسی به دنبال آن نیست؛ چون به هر حال شما قرار است کتاب را عرضه کنید و نمیخواهید آن را به عنوان کالایی صرفاً شخصی برای خودتان نگه دارید پس مهم است که سلیقه و نیاز بازار را هم در نظر داشته باشید.
ایدههایی برای شکل دادن به محتوای کتاب
علاوه بر اینکه موضوع کلی کتاب را میدانید، لازم است برای خودتان در همین قدمهای اول مشخص کنید که در این کتاب قرار است به چه موضوعاتی بپردازید.
مطمئناً در ابتدای شروع به نوشتن کتاب، ایدهها برایتان کاملاً شفاف و روشن نیستند اما لازم است در خلوت خود ببینید میخواهید دربارۀ چه موضوعاتی صحبت کنید.
کاغذی بردارید و این موضوعات کلی را به شکل سرتیترهایی بنویسید.
نوشتن به این شکل به شما کمک میکند تا ببینید روی محتوای کتاب چقدر تسلط دارید و تا چه اندازه میتوانید به خوبی از عهدۀ آن برآیید.
شما با این کار رئوس کلی محتوای کتاب را انتخاب میکنید و آن را به عنوان اولین قدم در نظر میگیرید در حالی که میدانید این موضوعات به فراخور شرایط و در مسیر نوشتن کتاب، مدام میتوانند تغییر کنند و با موضوعاتی مفیدتر و کاربردیتر جایگزین شوند.
دانش و اطلاعات کلی دربارۀ نحوۀ نوشتن کتاب
بعد از اینکه سرتیترهای اصلی برای کتاب را مشخص کردید، حالا ببینید برای هر موضوع کلی که یادداشت کردهاید چه اطلاعاتی دارید.
بهترین راه برای اینکه در همین ابتدای کار به نوشتن نظم بدهید، این است که یک فایل word باز کنید و سرتیترها را به صرت رنگی در آن بنویسید و زیر هر کدام، اطلاعاتی که دارید را یادداشت کنید.
این اطلاعات را به صورت کلی بنویسید به طوری که فقط به کلیت محتوا اشاره کند نه اینکه کامل موضوع را باز کنید.
شما در این مرحله صرفاً میخواهید موضوع را در ذهن خودتان شفاف کنید و میزان اطلاعاتی را که برای نوشتن کتاب نیاز دارید مشخص کنید.
پس به کلیات موضوع بسنده کنید و دربارۀ رئوس اصلی موضوعات در حد چند کلمه یا چند جمله طوری بنویسید که در بازگشت دوباره به این مطلب، دقیقاً بدانید در چه موردی نوشتهاید.
اینجا فرصت خوبی است تا میزان داشتهها و اطلاعات خود را محک بزنید و خواهید فهمید که به چه میزان دادههای بیشتری برای شکل دادن و تکمیل محتوای کتاب نیاز دارید.
برنامهریزی و داشتن نقشه راهی برای نوشتن کتاب
مسلماً این تاریخ تقریبی است و نمیتوانید خیلی زیاد روی آن حساب باز کنید اما همین تاریخ تقریبی به شما کمک میکند تا برای نوشتن متعهدانهتر رفتار کنید.
ضمن اینکه در مسیر نوشتن، مدام میتوانید به برنامهریزی ابتدایی خود برگردید و موارد لازم را اصلاح کنید.
بهعنوانمثال، برنامۀ نوشتن را برای کتابی در حدود 100 صفحه، 5 فصل کلی و در هر فصل 10 موضوع کلیدی در نظر بگیرید. به این ترتیب، برنامۀ نوشتن برایتان سادهتر میشود. حالا با توجه به سرعتی که در نوشتن و همینطور جمعآوری اطلاعات و دادههای کتاب از خودتان سراغ دارید، برنامهای برای هر روز، هر هفته و هر ماه بچینید و در این برنامه مشخص کنید که تا پایان هر روز و هفته و ماه، چه حجمی و چند درصد از محتوای کتاب شما تکمیل خواهد شد.
جمعآوری اطلاعات و دادههای لازم برای تکمیل محتوای کتاب
حالا به سراغ منابع مختلف بروید و اطلاعات لازم برای نوشتن را جمعآوری کنید. هراندازه هم که بر محتوای کتاب تسلط داشتید، باز هم زمانی کافی برای جمعآوری اطلاعات جدیدتر، متنوعتر و مهمتر را در نظر بگیرید.
برای جمعآوری اطلاعات هم تنها به یک منبع خاص اکتفا نکنید بلکه تلاش کنید تا از منابع مختلف بهره ببرید.
- وبسایتهای معتبر
- کتابهای کهن
- کتابهای روز دنیا
- کتابهای غیرمرتبط با موضوع اصلی کتاب
- مجلات و دیگر مکتوبات
- مشورت با متخصصان و مصاحبه با کارشناسان
- دادههایی واقعی از جامعه و دنیای بیرون
- آمار و اطلاعات موجود ناشی از از تحقیقات انجام شده
نمونهای از منابع متنوعی هستند که میتوانید از آنها برای نوشتن کتاب خود بهره ببرید.
هر مورد را که در جعبه ابزار خود میبینید تیک بزنید و به سراغ مورد بعدی بروید تا نمنم وارد مرحلۀ نوشتن کتاب و پیادهسازی ایدهها بروید.
مطلب پیشنهادی: دورۀ کتابنویسی برای نوشتن یک کتاب ساختاریافته و حرفهای
2. مرحلۀ نوشتن و پیادهسازی ایدهها
مرحلۀ نوشتن کتاب، اولین قدم برای خلق یک اثر نیست. بسیاری از کسانی که دست به نوشتن میزنند اما در بهترین حالت، کتاب تکمیل شدۀ آنها در کشوی میز برای همیشه خاک میخورد، از این موضوع غافلاند که:
برای ورود به مرحلۀ نوشتن همانطور که در قسمت قبل دیدید، باید مجهز باشید و با جعبه ابزاری که در دست دارید وارد این مرحله شوید.
هراندازه جعبه ابزار شما کاملتر و مجهزتر باشد، به همان نسبت میتوانید از خودتان انتظار داشته باشید که نوشتن کتاب برایتان سادهتر شود. درواقع در مرحلۀ قبل از نوشتن، شما آمادگی لازم برای ورود به مرحلۀ تولید محتوای کتاب را پیدا میکنید و با دستی پر و ایدههایی کاربردی وارد این مرحله میشوید.
برای پیادهسازی ایدهها و استفاده از دادههای جعبه ابزار خود، این مراحل را طی کنید:
- ابتدا با توجه به موضوع کتاب و همینطور اطلاعات جمعآوری شده، عناوین سرفصلها را مشخص کنید.
- هر ایدهای که به هر شکلی یادداشت و ذخیره کردهاید را با توجه به عنوان سرفصلها دستهبندی کنید.
- برای هر سرفصل، یک فایل word جداگانه تعریف کنیید.
- ایدههای هر فصل را در فایل مربوط به سرفصل خودش بنویسید.
- از بین ایدههای ذکر شده، ترتیبی برای شکل دادن به ایدهها پیدا کنید.
- به تعداد ایدههای مختلفی که قرار است در هر فصل استفاده کنید، هر فصل را شمارهگذاری کنید.
- حالا ایدۀ مربوط به هر شماره را باز کنید، بسط دهید و تا حد امکان شفاف کنید.
- بعد از تکمیل محتوای هر فصل، نقشۀ کلی آن را بکشید و ارتباط معنایی بین بخشهای مختلف محتوا را بررسی کنید.
ابتدا با توجه به موضوع کتاب و همینطور اطلاعات جمعآوری شده، عناوین سرفصلها را مشخص کنید
در مرحلۀ ابتدایی نوشتن ممکن است تعداد مناسب برای سرفصلهای کتاب را ندانید. یک تعداد تقریبی مثلا 5 فصل را برای شروع کار در نظر بگیرید. البته تعداد فصلها با توجه به تنوع موضوعی و ساختاری انتخاب میشود که قرار است کتاب را در آن قالب بنویسید.
از بین دادهها و اطلاعاتی که جمعآوری کردهاید، ببینید رئوس اصلی محتوای شما شامل چه موضوعاتی میشود و در رابطه با چه مضامینی محتوای بیشتری میتوانید تولید کنید. این موضوعات را به عنوان سرفصلهای کتاب در نظر بگیرید.
هر ایدهای که به هر شکلی یادداشت و ذخیره کردهاید را با توجه به عنوان سرفصلها دستهبندی کنید.
این مرحله بسیار مهم است. شما ایدهها و دادههای مختلفی را به شکل پراکنده جمعآوری کردهاید. حالا وقت آن است که این دادهها را دستهبندی و مرتب کنید تا بتتوانید از آنها استفاده کنید. برای شروع دستهبندی اطلاعات، هر محتوایی را که مرتبط با سرفصلهای مربوطه میدانید، جدا کنید. اگر دادهها را روی کاغذ جمعآوری کردهاید، جلوی هر موضوع با رنگی متفاوت، عنوان سرفصل را یادداشت کنید تا در یک نگاه و در مراجعات بعدی بتوانید تشخیص بدهید که دادههای جمعآوری شده مربوط به کدام فصل از کتاب است.
برای هر سرفصل، یک فایل word جداگانه تعریف کنید
حالا دستهبندی را دقیقتر انجام دهید. به تعداد سرفصلهای کتاب فایل word باز کنید و موضوعات مرتبط با هر فصل را در این فایل یادداشت کنید. در اینجا ترتیب محتوا و ساختار آن مهم نیست. شما در این مرحله دارید صرفاً جداسازی انجام میدهید تا در مراحل بعدی بتوانید از محتوای گردآوری شده تا این مرحله راحتتر استفاده کنید.
ایدههای هر فصل را در فایل مربوط به سرفصل خودش بنویسید
وقتی جداسازی ایدهها را برای هر فایل word انجام میدهید، متوجه خواهید شد که در کدام قسمتها ضعف محتوایی وجود دارد، چه ایدههایی را باید پرورش بدهید و محتوای هر فصل از لحاظ کمیت و کیفیت به چه صورت است.
شاید در این مرحله این نیاز را احساس کنید که لازم است به مرحلۀ قبل برگردید و بیشتر مطالعه کنید، دادههای بیشتری را گردآوری کنید و یا ایدههای کاربردیتری را در هر بخش از کتاب مطرح کنید. این کار هیچ ممانعتی ندارد و اتفاقاً بازگشت به عقب و گردآوری دادههایی کاربردیتر و ایدههایی خلاقانهتر، باعث میشود محتوایی غنیتر را برای نوشتن کتاب گردآوری کنید.
از بین ایدههای ذکر شده، ترتیبی برای شکل دادن به ایدهها پیدا کنید
با توجه به موضوعاتی که در هر فصل در نظر گرفتهاید، ببینید چهطور میتوانید آنها را مرتب کنید طوری که ارتباط معنایی بین موضوعات برقرار شود و به ترتیبی آنها را بیان کنید که فصل مورد نظر، یک شروع خوب، میانه و یک پایان معنادار داشته باشد.
ممکن است بارها ایدهها را جابهجا کنید تا به نحوۀ شکلگیری درست ایدهها پی ببرید. وقتی زمان بیشتری را برای محتوای هر فصل میگذارید و به مرور زمان آن را بسط میدهید، ترتیب موضوعی برایتان شفافتر خواهد شد. پس تا تکگمیل کامل محتوای هر فصل جا دارد که مضووعات را جابهجا کنید تا به مناسبترین ترکیب و ترتیب محتوایی دست پیدا کنید.
به تعداد ایدههای مختلفی که قرار است در هر فصل استفاده کنید، هر فصل کتاب را شمارهگذاری کنید.
در هر فصل ایدههای کلیدی را مشخص کنید. ایدههایی که سایر موضوعات را به عنوان زیرمجموعۀ اینها میتوانید در نظر بگیرید.
ایدهها را شمارهگذاری کنید و ببینید در هر فصل میتوانید به چند سرتیتر کلی از محتوا بپردازید.
در اینجا شما هر فصل از کتابی که مینویسید را به تعدادی از سرتیترهای اصلی تقسیمبندی میکنید و درواقع با این کار محتوای هر فصل کتاب را قفسهبندی میکنید تا هم خوانش آن برای مخاطب کتاب سادهتر شود و هم محتوای کتاب برای خودتان شفافتر شود.
حالا ایدۀ مربوط به هر شماره را باز کنید، بسط دهید و تا حد امکان شفاف کنید.
این کار به شما کمک میکند تا محتوایی ساختاریافتهتر برای هر فصل از کتاب داشته باشید. در اینجا همۀ ایدههایی که برای هر فصل از کتاب گردآوری کردهاید را زیر چتر سرتیترهای اصلی قرار میدهید و مناسب با سرتیتر مربوطه، آن را بسط میدهید.
برای بسط دادن هر چه بهتر محتوای کتاب، علاوه بر اینکه نیاز است تا محتوا برای خودتان کاملاً شفاف شده باشد، لازم است تا مخاطب را در ذهن خود داشت هباشید. حس کنید کسی روبهروی شما نشیسته است و دارید موضوع را برای او باز میکنید. پس رو به مخاطب و به زبانی ساده بنویسید تا محتوای کتاب تا حد امکان برایش شفاف و کاربردی شود.
بعد از تکمیل محتوای هر فصل، نقشۀ کلی آن را بکشید و ارتباط معنایی بین بخشهای مختلف محتوا را بررسی کنید.
شما ایدههای هر بخش را جدا کردید، شمارهگذاری کرده و سرتیترها را مشخص کردید. حالا وقت آن است که این ایدهها را با نگاهی کلیتر رصد کنید.
پس لازم است که برای هر فصل و هر بخش جزئیتر از کتاب، نقشۀ کلی را ترسیم کنید و ببینید آیا ارتباط معنایی درستی بین ایدهها برقرار است یا نه؟
ببینید آیا هر محتوا در جای درستی قرار گرفته است و هر بخش از کتاب، شروع، میانه و پایان مناسبی دارد یا نه؟
نقشۀ کلی کتاب و نقشۀ محتوایی هر فصل از کتاب باید به گونهای باشد که با یک نگاته تشخیص بدهید که آیا این محتوا برای مخاطب مفید و کاربردی هست یا نه.
مطلب پیشنهادی: دورۀ کتابنویسی برای نوشتن یک کتاب ساختاریافته و حرفهای
3. مرحلۀ بعد از نوشتن
در این مرحله است که شما فرصت دارید تا کتابی خواندنی بنویسید.
در این بخش به ایدههای کتاب جذابیت بیشتری میبخشید، محتوا را غنیتر میکنید و روی درست نویسی و زیبانویسی کار میکنید.
باز هم اشتباهی که بسیاری از نویسندگان میکنند و نمیتوانند روند نوشتن کتاب را به خوبی پیش ببرند این است که مرحلۀ نوشتن و مرحلۀ بعد از نوشتن را باهم پیش میبرند. اگر میخواهید بهترین نتیجه را بگیرید، در مرحلۀ نوشتن خودتان را از هر قید و بندی آزاد کنید و بدون دغدغه بنویسید.
اما در مرحلۀ بعد از نوشتن، تا حد امکان به خودتان سخت بگیرید و شروع به بالا بردن کیفیت محتوای کتاب و اصلاح و ویرایش آن کنید.
این بخش را با استفاده از موضوعات زیر انجام دهید:
- ویرایش کتاب را از دو منظر در نظر داشته باشید: ساختار کلی محتوا و محتوای هر فصل و هر بخش از کتاب.
- هر فصل را به صورت جداگان هدر نظر بگیرید و هر کلمه، هر جمله و هر پاراگراف آن را دوباره خوانی و ویرایش کنید.
- برای دوباره خوانی، متن را با صدای بلند بخوانید تا متوجه سکتهها و مشکلات محتوایی بشوید.
- هر پاراگراف را از نظر ارتباش با پاراگراف قبل و بعد از خودش مقایسه کنید. همینطور ببینید هر پاراگراف معنایی شفاف و مشخص را انتقال میدهد.
- به سراغ هر جمله از پاراگراف بروید و تا حد امکان آن را سادهتر، کوتاهتر و شفافتر کنید.
- به سراغ هر کلمه بروید و آن ر ابا کلماتی بهتر، جذابتر، زندهتر و محسوستر جایگزین کنید.
- بعد از پایان هر مفهوم، نگاه کلی به بخش مربوطه داشته باشید و نقشۀ کلی محتوایی را که در ذهن مخاطب شکل میگیرد بکشید.
- برای جذابیت بیشتر متن تلاش کنید و از رنگآمیزی محتوای کتاب غافل نشوید.
مطلب پیشنهادی: دورۀ کتابنویسی برای نوشتن یک کتاب ساختاریافته و حرفهای
رنگآمیزی محتوای کتاب
بهترین کتابهای دنیا را هم که ورق بزنید احتمال زیادی وجود دارد که روند جذابیت آنها را در حالتی سینوسی ببینید. یعنی بخشهایی از کتاب عهست که برایتان چندان خوشایند نباشد و باید از آنها عبور کنید تا بازهم به قسمت خوب دیگری از کتاب برسید.
اکثر کتابهای خوب، بخشهای تکراری و غیرجذابی هم دارند اما تعداد قسمتهای مفید کتاب بر این بخشهای غیرجذاب غلبه میکند و اینقدر زیاد هست که بتوانیم با قضاوتی کلی، چنین کتابی را «خواندنی و جذاب» بنامیم.
این نگرش همسو با نقلقولی از ژاک دوال است که میگوید:
نهفقط در نوشتن که در انجام خیلی از فعالیتهای دیگر، چنین نگاهی میتواند مصداق داشته باشد.
سخنرانیهای متفاوت را ببینید.
سخنرانهایی هستند که پایه و اساس حرفهایشان را بر بیان حقایق علمی و تازه بنا کردهاند اما خوب میدانند که نهایتاً تا چند دقیقه بیشتر نمیتوانند نظر مخاطب را جلب کنند پس، از چاشنی طنز استفاده میکنند و تا حرفهایشان را از حالت یکنواختی درآوردند وگفتههایشان را غنا میبخشند.
سخنرانهایی هم هستند که بنای حرفهایشان را بر پایۀ ارائۀ تمرینهایی عملی و سخت بناکردهاند. اینها هم ممکن است برای ایجاد جذابیت بیشتر گفتههایشان، از مطالبی انگیزشی و مثبت اندیشانه استفاده کنند تا مخاطب را همسوتر کنند.
درنهایت چیزی که مخاطب بعد از شنیدن یک سخنرانی احساس میکند، یکجور حال خوب به همراه یکجور دستاورد واقعی است.
برای کتابها هم همین اتفاق میافتد (یا بهتر است که بیفتد). اینکه نویسنده با آگاهی، در کنار دستاوردهای خوبی که به خواننده ارائه میدهند از ابزارهایی هم استفاده کند تا جذابیت نوشتههایش بیشتر شود و درنهایت قضاوت خواننده را به سمت و سویی ببرد که به این گفتار نزدیک شود: «کتاب جذابی بود.»
موارد زیر میتواند قسمتهای پیک این نمودار سینوسی را بالاتر ببرد و درنهایت خوانده را با متنی مواجه کند که قسمتهای اوج کتاب را بیشتر از فرودهای آن به خاطر بسپارد.
پیشنهادهایی که میتواند بهعنوان چاشنیِ جذابیت کتاب استفاده شود:
-
- استفاده از زبان طنز هنرمندانه (نه طنز دمدستی کوچهبازاری)
- بیان حقایقی تروتازه و شگفتانگیز
- ایجاد زیباییهای بصری مانند تصاویر، جداول یا عکسهای واقعی
- کوتاه نویسی و ایجاز در پاراگرافبندی و جملهها
- کوتاه نویسی فصلها و بخشهای تفکیکشدۀ کتاب
- استفاده از مثالهای جذاب در سرتاسر کتاب
- داستانگویی و قصهپردازی در ابتدای هر فصل و در دل بخشهای مختلف کتاب
- ارائۀ تمرینهای عملی و کاربردی
- مطرح کردن مهمترین مسائل و مشکلات مخاطب به شفافترین حالت ممکن
- مطرح کردن پیشنهادها و راهحلهایی برای مسائل خواننده به سادهترین حالت ممکن
- تنوع در بیان موضوعات و پیام کتاب و استفاده از مسائل حاشیهای مهم
- استفاده از نقلقول، جمله قصار و توصیههای مطرحی از کارشناسان
- استفاده از عبارات و کلمات جاندار، جدید و جذاب بهجای کلمات کلیشهای و تکراری
- سادهنویسی
- شفافیت در بیان پیام موردنظر
- صمیمیت در نوشتن و دوری از زبان منسوخشدۀ بسیاری از کتابهای دانشگاهی
- فراتر از سطح رفتن و رسیدن به عمق معنای پیام موردنظر
- تلاش برای نوشتن جملات کوتاهی که حاوی مهمترین پیام کتاب باشد به شکل جملات قصار
- شخصیتپردازی صمیمانه و نزدیک به واقعیت
- نوشتن با هدفی مشخص و همینطور قابل تشخیص برای خواننده
- بیان شفاف جزئیات برای انتقال هر چهبهتر مفهوم
- توجه به ضربآهنگ کتاب و استفاده از سرعتی که برای مخاطب خاص کتاب جذابیت داشته باشد.
مطلب پیشنهادی: دورۀ کتابنویسی برای نوشتن یک کتاب ساختاریافته و حرفهای
10 پاسخ
عرض سلام و ارادت خانم عبدی
مطالب شما بسیار بسیار بسیار مفید و در عین حال جذاب و خواندنی است.
دعاگوی سعادت و سلامت و موفقیت همیشگی شما هستم.
زنده باشید دوست عزیز
ممنون از نظر لطفتون
مقالتون عنوان جذابی داشت. برای من که همیشه عاشق نوشتن کتاب هستم امکان نداره از خیر این مقالات بگذرم …
نقل قولی که داشتین رو دوست داشتم : نویسنده خوب کسی نیست که همیشه خوب مینویسد…
22 موردی رو هم که گفتین عالی بود. فقط کاش به تیتر تبدیل میکردید و موشکافانه هر کدوم رو بررسی میفرمودید…
موفق باشین
پیشنهاد خوبی بود محمد جان.
به مرور این مطلب رو تکمیل میکنم و مواردی که گفتی رو حتما در نظر میگیرم.
مقاله مفیدی بود. اگر قصد نوشتن داستان دارید این کتابها به شما کمک خواهد کرد
1. عناصر داستان نوشته جمال میرصادقی
2. داستان نویسی نوشته جمال میرصادقی
3. چگونه داستان بنویسیم نوشته محمد سلیمانی
میتونید نسخه دست دوم کتابها از این وبسایت تهیه کنید:
کتاب دست دوم
خانم عبدی بزرگوار شما فوق العاده آید
واقعا از مقاله تون استفاده کردم
وکمک بسیار بزرگی در مسیر نوشتن به من کردید
براتون آرزوی سلامتی و موفقیت دارم