ناهید عبدی

از آتش‌سوزی کلیسای نتردام تا گوژپشت

بناها ساخته می‌شوند برای نماندن.

اما قصه‌ها نوشته می‌شوند برای ماندن در ابدیتِ یک ذهن.

بناها که خراب می‌شوند، قصه‌های تازه متولد می‌شوند و قصه‌های پیشین خود را به یاد ما می‌آورند.

آتش‌سوزی روز گذشتۀ کلیسای نُتردام، باری دیگر خاطرات قصه‌های چند سال پیش را برایم زنده کرد.

هنوز صدای ناقوس‌های کلیسای درون کتاب، به گوشم نزدیک است و این را بدون کوچک‌ترین اغراقی می‌نویسم.

 

اولین باری که شاهکار ویکتور هوگو یعنی کتاب گوژپشت نتردام را خواندم حدوداً 10 سال داشتم.

هنوز هم بعد از گذشت این‌همه سال و بعدازاین تراژدی آتش‌سوزی بنای قرن یازدهمی، برای اینکه دوباره بتوانم بر بلندترین قسمت کلیسا بایستم و خیابان‌های اطراف فرانسه را نگاه کنم، فقط کافیست چشم‌هایم را ببندم و در کنار کوزیمودوی قصه بایستم و خاطرات کتاب را برای چند ثانیه زندگی کنم.

 

تصویری که من از کلیسای نتردام با کلمات ویکتور هوگو در ذهنم ساخته‌ام برایم عمیق‌تر از تصویر واقعی و الان البته منظرۀ دردناک آن است.

افکار من ساعت‌ها و سال‌ها در آن کلیسا پرسه زده و گوشه و کنارش را وجب‌به‌وجب با تخیل ساخته است. بنایی که تا ذهنم کار می‌کند خراب‌شدنی نیست.

و این قدرت داستان است.

هنوز از کلیسای ذهنی من شور عشق و انسانیت می‌تراود.

 

برای خودم جالب است که بعد از هر اتفاقی بازهم به شکوه کتاب‌ها برمی‌گردم و باز می‌فهمم که ماندن با یک کتاب خوب و فهم آن، عینِ سعادت است.

حالا که ما در دنیای به پیچیدگی امروز زندگی می‌کنیم نمی‌توانیم بدون خواندن و فهمیدن دوام بیاوریم.

برای همراه شدن با این دنیای پیچیده چاره‌ای نداریم جز اینکه از بسیاری از دنیاهای به‌ظاهر ساده و به‌واقع پیچیدۀ یک رمان یا هر کتاب خوب دیگری عبور کنیم.

ما نیاز داریم تا در جهان‌های مختلف سِیر کنیم تا توان خوب زندگی کردن در این جهان را داشته باشیم.

هر چه خیال ما بلندتر اوج بگیرد، دنیا را از زاویه‌ای بالاتر می‌توانیم ببینیم.

 

و چقدر خوب است که کتاب‌ها مانده‌اند و به ما اجازه می‌دهند خیال خود را آن‌قدر رفیع به پرواز درآوریم که از سال‌ها و قرن‌ها و همین‌طور از آسیب‌ها و آتش‌سوزی‌ها و تخریب‌ها عبور کند و بخشی از هویت ما را در چند قرن قبل پیدا کند.

درجایی که همه روبه‌جلو حرکت می‌کنند و گمان می‌کنند با نخواندن آثار جدید از قافلۀ افکار عمومی عقب می‌مانند، بد نیست که هرازگاهی برخلاف این جریان پرشور و بعضاً سرگردان حرکت کنیم و آثار خوب را از سرچشمه بخوانیم.

 

آثار تاریخی و کهن را بخوانیم.

با این کار یادمان می‌افتد خیلی از چیزهایی که امروز به نظرمان جدید است و سعی در فهم و درکش داریم، تنها حادثه‌ای تکراری از تاریخ است.

یادمان می‌افتد تاریخ مدام تکرار می‌شود.

 

عمیق‌ترین مفاهیم امروز را می‌توانیم با تأمل در آثار چند قرن قبل هم بیابیم.

حادثه‌های ناخوشایندی مثل آتش‌سوزی یک اثر تاریخی این پیامد خوب را هم در دل خود دارد که بدون اجباری از سر توجه به آنچه همه به آن چشم دوخته‌اند، می‌توانیم در خلوت خودمان به تاریخ قدم بگذاریم و با پرسه زدن در آن به تکرارِ خودمان لبخند بزنیم.

 

آدم‌هایی که بلندند درست بخوانند و این‌قدر ذهن رشدیافته‌ای دارند که رمان‌ها و قصه‌ها را در حاشیه قرار ندهد و بدتر از آن، از برنامۀ مطالعه حذفشان نکنند، بی‌تردید آدم‌های چندساحتی و بلوغ‌یافته‌تری هستند.

بعد از خواندن یک رمان خوب نمی‌توانیم با اطلاعاتی که به ما می‌دهد تسویه‌حساب کنیم و پرونده‌اش را در ذهنمان بینیدم؛

بلکه شروع می‌کنیم به کنش‌های آگاهانه، کنش انتقادی و زیر سؤال بردن خیلی از چیزهایی که تا چندی پیش برایمان بدیهی و شفاف بود.

این را قبول دارم که آدم کتاب‌خوان الزاماً به آدم بهتری تبدیل نمی‌شود اما اگر آگاهانه هدفش را رشد و یادگیری بگذارد و به آن متعهد بماند، قطعاً با مطالعه کردن می‌تواند به ظرافت طبع بیشتری برسد و از دانش تنک‌مایه و کم‌عمق فاصله بگیرد.

 

یاد جمله‌ای از دیوید لینچ افتادم:

«وقتی ساختمانی قدیمی یا پلی فرسوده را می‌بینی، شاهد همکاری طبیعت و انسانی. اگر چنین سازه‌ای را رنگ بزنی، بُعد جادویی خود را از دست می‌دهد؛

اما اگر بگذاری قدیمی بماند، آنگاه سازه‌ای انسانی خواهد بود که طبیعت چیزی به آن افزوده است. جلوه‌ای بسیار طبیعی است.»

و من امروز با دیدن این کلیسای تاریخی شاهد همکاری ذهن چند سال قبل خودم با ذهن یک نویسندۀ تاریخی بودم.

جلوه‌ای از سعادت؛

تلاش برای درک زندگی در فاصلۀ چند سال به‌واسطۀ تصویرسازی‌های ذهن یک نویسنده در قالب یک کتاب.

 

عضویت در کانال تلگرام ناهید عبدی

مطالب مرتبط

ذهن و مغز

انسان مکانیکی شاد

در فراسوی این شب تیره که مرا دربرگرفته به سیاهی مغاکی میام دو قطب برای روح شکست‌ناپذیر خود سپاسگزار خدایانم در شرایط طاقت‌فرسا نه پا

ادامه مطلب »

6 پاسخ

  1. سلام بانوی عزیز و گرانقدر. واقعا کیف کردم از خوندن این مطلب. سلامت و پایدار باشید. کتاب خوندن ما رو از دنیای بسته خودمون آزاد میکنه. هر وقت زندگی بهم تنگ گرفته با کتاب خوندن خودمو رها کردم.

    1. سلام دوست نازنین
      مرسی عزیزدلم

      چقدر خوبه که این قدر به کتاب خوندن نزدیکی.
      دقیقا همین طوره که میگی و کتاب تنها چیزیه که هر چقدر هم تکراری باشه باز هم میتونه هر بار دنیای تازه‌ای رو برامون بسازه.

      شاد باشی و ایام به کام عصمت عزیز

  2. سلام خانم عبدی،مطالب شما مفید و اموزنده ست،شما انسان روشن فکری هستین،خوشحال شدم که چند روز پیش کنار ساحل چالوس همراه با خانمم شمارو از نزدیک ملاقات کردم،واقعا نمیدونستم که اینقد مطالب شما وسیع،مفید واموزنده ست وگرنه بیشتر باشما همصحبت میشدیم

    1. سلام آقای اقبالی عزیز
      ممنون از محیبتتون
      از همراهی‌تون تو اینجا خوشحالم

  3. دقیقا درست است، اون چیزی که می‌تونه موندگار بشه برند و قلم است. هزاران داستان هست که باقی مانده است ولی بنایی باقی نمانده است. برند سازی اگر با میانبر انجام شود می‌تواند در مدت زمان کوتاهی باعث پیشرفت و ماندگاری فرد یا شرکت یا هر مجموعه ای شود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *