ناهید عبدی

رقاص | هنرمند | اخلاق‌گرای متواضع

«من در نوشته‌هایم زیاد اظهار فروتنی می‌کردم تا یک روزی که پدرم گفت:

پسر جان، این‌قدر کوچکی نکن. تو آن‌قدرها بزرگ نیستی.»

به فروتنی کاذبی که کنار بزرگنمایی پوشالی این روزها در اطرافمان رشد می‌کند فکر می‌کردم که یاد این جمله از ایرج پزشک زاد افتادم که از قول نویسنده‌ای نقل می‌کند.

 

شاید اگر تواضع بیجا و از آن‌طرف بزرگنمایی بی‌دلیل را در دو کفۀ ترازو بگذاریم و میزان ضرری را که چنین تواضعاتی به شخص و جماعتی از مردم می‌رساند اندازه بگیریم، تواضع بیجا، سنگین‌تر و مضرتر شود درنهایت.

خصوصاً تواضعی که خودش می‌تواند بزرگ‌ترین عامل خودنمایی باشد. این نوع تواضع را کسانی به کار می‌برند که امید دارند کسانی بیایند و صرف ابراز تواضعی که شده، چهره‌ای برتر را از پشت این تواضع بزرگ ببینند.

شاید بشود گفت اینجا تواضع رقیق‌شده را داریم. زمانی که به هر بهانه‌ای و با انجام هر کاری و در هرجایی متواضعانه برخورد می‌کنیم بی‌آنکه معنی تواضع درست را درک کرده باشیم و واقعاً دلیلی برای تواضع وجود داشته باشد.

فراموش می‌کنیم که تواضع وقتی معنی پیدا می‌کند که چیزی از تو به مردم اضافه‌شده باشد تا آن‌ها به‌واسطۀ آن تو را بالا ببرند و تو احساس کنی باید بیشتر از این‌ها می‌بودی و متواضعانه برای بیشتر شدن، تلاش کنی.

 

این متواضعان دروغین را می‌شود در کنار خودنمایانی دید که میلان کوندرا در کتاب آهستگی، آن‌ها را تحت واژۀ رقاص این‌چنین توصیف می‌کند:

«رقاص روی صحنه است. می‌خواهد تمام صحنه را مال خود کند.

طوری راه می‌رود گویی در پهنۀ جهان حریف می‌جوید و می‌پرسد: «چه کسی در این جهان می‌تواند نشان دهد که اخلاق‌گراتر، صادق‌تر، فداکارتر و حقیقت‌جوتر از من است؟

همۀ آنچه می‌خواهد را علنی روی صحنه عنوان می‌کند و دیگران را فرامی‌خواند تا موافقت خود را با او اعلام کنند؛ مثلاً رو به مردم می‌پرسد: آیا شما هم مثل من حاضر هستید حقوق این ماهتان را به کودکان سومالی اهدا کنید؟

موضع‌گیری علنی می‌تواند خطرناک باشد اما یک رقاص به‌اندازۀ دیگران در معرض خطر نیست چراکه او همیشه در پرتو نورافکن‌ها حرکت می‌کند و توجه جهانیان، پوشش و محافظ اوست…»

 

اضافه می‌کنم که به نظرم رقاص، فرد خودنمایی است که از وجود تماشاگرش انگیزۀ حرکت می‌گیرد. رقاص تماشاگر می‌خواهد. تائید و حتی تکذیب برایش خوشایند است چون در این صورت یقین پیدا می‌کند که دیده‌شده است.

رقاص به تماشاگرِ خام نیاز دارد.

رقاصی که در نقش اخلاق‌گرایی متواضع، چشم به تائید گرفتن و همراهی دیگران دوخته است.

 

روشنفکرِ هنرشناس، هم‌بزم‌هایی محرم‌تر می‌جوید

اما من در مقابل رقاصان، هنرمندان را قرار می‌دهم.

درست است که هنرمند هم نیاز به تائید و توجه دیگران دارد اما آن را به شکلی متفاوت می‌جوید. هنر در خلوت زاده می‌شود و خواستار توجه هم که باشد، خواسته‌ای برای درک شدن از طرف عده‌ای روشنفکر هنرشناس است.

هنرمند هم مخاطب می‌خواهد اما به نسبت، به دنبال هم‌بزمانی محرم‌تر است چراکه می‌داند در جمع کوچک، امکان شناخت مخاطب هست. اینجا بده بستان فکری تعریف می‌شود و بیشتر از خودنمایی، احترام به حضور دیگران هم وجود دارد.

برای رقاص مهم نیست مخاطبش چه کسی است. نور زیاد صحنه و همین طور هوس دیده شدن، باعث می شود تمام تمرکز را بر روی خودش بگذارد اما برای هنرمند مخاطب مهم است و احساسات و واکنش هایش قابل احترام است. چراکه هنرمند می‌خواهد آن چیزی را با مخاطبش در میان بگذارد که زندگی را برایشان راحت‌تر، امن‌تر، عمیق‌تر و لذت‌بخش‌تر می‌کند.

 

گناهِ حضور رقاصان به عهدۀ هنرمندان و روشنفکران خاموش هم هست

جاهای خالی پر می‌شوند.

اگر روشنفکران و هنرمندان در ارائه کردن آثارشان و به اشتراک گذاشتن افکارشان و همین‌طور حضور جدی‌شان قصور کنند، متأسفانه این جاهای خالی با رقاصان پر خواهد شد.

مسئولیت عواقب این نمایش مطمئناً به عهدۀ هنرمندانی هم هست که زیاد از حد تواضع به خرج داده و صحنه را خالی گذاشته‌اند.

 

این هنرمندانِ خاموش، تماشاگرانی از این فرهنگ رقاص‌پرور هستند که به بقای وجود رقاص کمک می‌کنند؛ مانند قطعه‌ای از ماشینِ اجتماعی.

اگر رقاص نیستیم، مسئولیت از عهدۀ ما ساقط نمی‌شود چون با خاموش بودن و حضور نداشتن می‌توانیم تماشاگرانی باشیم که صرف تماشاگر بودن ما یعنی پذیرفتن نقش رقاص بر روی صحنه و دادن جایگاهی به او.

 

تواضع بیجا می‌تواند جماعتی از بربرها را افزایش دهد

ویل دورانت در بخشی از تاریخ تمدن‌ها به این اشاره می‌کند که روم را نه هجوم بربرهایی از بیرون امپراتوری که افزایش جمعیت بربرهایی که در داخل رشد کرده بودند اما با فرهنگِ مسلط، بیگانه مانده بودند، متلاشی کرد.

حالا تصور کنید درجایی که فرهنگِ قالب جامعه هم تهی هست و حرفی برای گفتن ندارد، تکلیف چیست؟ خصوصاً در جامعه‌ای که شکل‌دهی به فرهنگ آن در دست رقاصانی باشد که مدام برای نفوذ اجتماعی و تائید گرفتن و بزرگ شدن، با هم در جنگ هستند.

رقاصانی که روی صحنه حاضر می‌شوند و از حربۀ اخلاق‌گرایی، یوغی به گردن مردم می‌اندازند تا همراهی‌شان کنند و زیر سایۀ این اخلاق‌گرایی،نمایشی تأثیرگذار را اجرا می‌کنند.

ازآنجایی‌که عموماً بعد از اجرای نمایشی تأثیرگذار، جماعتی بی‌اختیار بلند می‌شوند و صرف دیدن رقصی روی صحنه، شروع به دست زدن می‌کنند، هوسِ شنیدن این تشویق‌ها و گرفتن چهرۀ متواضعِ بعدازآن (که خود نمایشی از پیش تعریف‌شده است)، راه را برای عرض اندام شعبده‌بازانی خاموش هموار می‌کند.

 

 

اگر ظلم از کفر بدتر باشد، جهل از هر دو بدتر است

جایی چنین خواندم که جهل از ظلم و کفر بدتر است آن را درست می‌دانم چون فکر می‌کنم جهل بیش از هر چیز می‌تواند چشم‌بسته، هم‌نوا شدن با ارزش‌های موردپذیرش اکثریت باشد و این خطرناک است.

شاید بهتر باشد برای گرفتار نشدن در دام جهل، برای درونی شدن ارزش‌های خودمان تلاش کنیم و همین طور محدودۀ اخلاق‌گرایی را بهتر بشناسیم تا با دیدن نمایشی از آن، بی اختیار عکس العمل مثبت نشان ندهیم.

این باعث می‌شود تا فیلترهایی در ذهنمان به‌مرور شکل بگیرد که حاضر به دیدن و شنیدن و در پی آن تائید کسانی نشویم که قصد دارند با خودنمایی کردن، برای خود جایگاهی دست‌وپا کنند.

حداقل می‌توانیم به سهم خود به جهل دامن نزنیم و محدودۀ رشد آن را محدودتر کنیم.

می‌توانیم با آگاه شدن، ناخواسته نقش یک رقاص را بازی نکنیم.

تواضع کردن به وقتش را یاد بگیریم و بدانیم زمان‌هایی هست که سربه‌زیر انداختن در نقش یک متواضع، می‌تواند عینِ سرافکندگی باشد.

شاید بهتر باشد نه با خودبزرگ‌بینی و نه با تواضعی بیجا، حضور بیشتری داشته باشیم تا جا برای عرض‌اندام و مهم‌تر از آن، پذیرشِ رقاصان از سوی جماعتی از مردم، تنگ‌تر شود.

مطالب مرتبط

ذهن و مغز

انسان مکانیکی شاد

در فراسوی این شب تیره که مرا دربرگرفته به سیاهی مغاکی میام دو قطب برای روح شکست‌ناپذیر خود سپاسگزار خدایانم در شرایط طاقت‌فرسا نه پا

ادامه مطلب »

2 پاسخ

  1. بنده خدايي با من تماس گرفت و گفت : ” قررربان سللام …”هنوز جواب سلام رو نگرفته ادامه داد ” قربان به دور از هر گونه تملق و خداي نكرده چاپلوسي بنده صرفا تماس گرفتم كه اولا شان چاكري ما خدمتتون منقضي نشود و اينكه اين حلقه چاكري كه بر گردن ما انداختيد ارج نهاده بشه !! مضاف بر اينكه شنيدن صداي شما حكم فتح الفتوح رو براي بنده كوچكترين داره ….من با هيچيش كار ندارم فقط حس كردم اون ” به دور از هرگونه تملق و چاپلوسي ” اول جمله اش يه كم اضافي بود .

  2. پائلو کوئلو در رمان زیبایش *بریدا* خیلی قشنگ می گوید (نقل به مضمون) :
    خود کم بینی بدترین تکبراست.
    خیلی ها ، زیادی در دام فروتنی می افتند و وجود شان را متلاشی می کنند وتبدیل می شوند به یک موجود توخالی و بی خاصیت.
    با ارزش دیدن خود ، اخلاقی ترین قانون جهان است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *