1
وقتی شعلۀ انجام کاری را روشن میکنی، لازم نیست آن را تا انتها به پایان برسانی. تنها وظیفۀ تو این است که آن را در نقطۀ خوبی تمام کنی.
2
تعداد کسانی که به خاکسپاری ما میآیند، متر خوبی برای اندازهگیری زندگی مفیدمان نیستند. اما تعداد خانههایی که در آنها قلبی از بودن ما شکرگزار است، معیار بهتری است.
3
اگر از خرابۀ شکستهایم، فهمی جدید را بیرون نکشم، دو بار مردهام. یکبار برای سنگینی شکست و یکبار برای دفن شدن فرصتهای حاصل از شکست.
4
عموماً ما انسانها اصل بسیاری از چیزها را استفاده نمیکنیم و آنها را به چیزهای دیگری تبدیل میکنیم که منفعت بیشتری برایمان دارند. بدترین آنها، تبدیل محبت دیگران به چیزی غیر از محبت است.
5
اگر کسی با قاطعیت تمام، ادعای داشتن صفت مثبت و غیرقابل تغییری را در خود کرد، حتماً به داشتن آن صفت در او شک کنم.
6
کسی که واقعاً میخواهد کاری را انجام دهد، مجال زیادی برای حرف زدن ندارد. انسانها یا مدام ادعا میکنند یا مدام عمل میکنند. این دو باهم اتفاق نمیافتد.
7
اگر میخواهی شکوه و لذت بودن با کسی را به صورت تمام و کمال تجربه کنی، باید در آن لحظات، حال خودت با خودت خوب باشد. تلخکامی نسبت به خود، کام رابطه را تلخ میکند.
8
روزی میتوانی به داشتن مطالعه و کتابهایت افتخار کنی که کفۀ ترازوی عمل و دستاوردهایت، نسبت به حجم یادگیریهایت سنگینی کند.
9
سنگ محک موفقیتهای یک دانشجو، عملکرد استادش نیست. اما میتواند این باشد که تا چه اندازه شاگرد خوبی بوده است.
10
عمر موفقیت کوتاهتر از شکست است. از معدود مواردی که میتوانم عمرش را تغییر دهم، همین است. از غمها کم کنم و به اختیار خودم کاری کنم شادیها منبسط شوند و کش بیایند.