«نامههای بیمخاطب را با قلمی بی دلهره و آسانگیر مینویسم».
نامههای پست نشده، برای من حکم گوش شنوا، کلیسا و پناهگاه دارند. همان نامههایی که بهقصد پیمودن راهی به مغز یا دل مخاطب نمینویسم. این نامهها نوشته میشوند تا حرفهای پنهانی، از تنگنای فکر خلاص شوند.
در این نامهها خیالم راحت است آنقدر کلمات را تکان نمیدهم که وصلههای ناجورش جدا شود تا به طبع خواننده خوش بیاید. کلمات در این نامهها تازه و زندهاند.
من بدون محدودیت برای هر آنچه موجود است مینویسم. حتی برای آنچه موجود نیست و دوست دارم باشد. بعد از نوشتن، انگار ذهنم نفسهای آزاد میکشد.
اصلاً هرکجا تشریفات نداریم، راحت و بیپرواتر هستیم. کلمات نیز در نامههای بیقانون، واقعی و اصیلترند.
حرفهایی که همیشه سربسته میمانند چنان بر عرصۀ کاغذ عریان میشوند که دیگر از تلاش برای آزردن افکارمان یا بیحواس کردن ما، شرم میکنند؛ کلماتی که انگار منتظر بودند تا هستی یابند.