هر چه بزرگی جهان را بیشتر لمس میکنیم، به اهمیت جزئیات بیشتر پی میبریم.
جملات قصار را بهشدت دوست دارم چون آنها را چکیدۀ ذهنیات و باورهای یک فرد میدانم.
باید چند وقتی برای نوشتن جملات قصار تلاش کرده باشی تا متوجه شوی برای نوشتن همین چند کلمۀ کوتاه، گاهی مجبور میشوی عصارۀ چند سال زندگی یا چندین تجربه را به کلماتی کوتاه تبدیل کنی.
به باور من یکی از مباحثی که روند مشخص و از پیش تعیینشده ندارد، بحث توسعۀ فردی و یادگیری است.
ما نمیتوانیم دقیقاً بفهمیم عمیق یادگیریهای حال و آیندمان را مرهون چه چیزهایی هستیم.
جملهای کوتاه؟ چندین سال تجربۀ درد؟ تلنگری از یک دوست؟ دسترسی به منبعی عظیم از یادگیری؟ یا ترکیب چند مورد.
بزرگی بعضی چیزها اغواکننده است. ممکن است وقتی کتاب قطوری را میخوانیم حس کنیم دانش موجود در آن میتواند ما را تا گردن در عمق یادگیری فروکند.
اما غافل میشویم از اینکه شاید فقط شنیدن چند کلمۀ کوتاه و مربوط به ما، بتواند همان نقش را بازی کند.
وقتی جمله قصاری را به دقت کنکاش میکنیم و تلاش میکنیم ابعاد آن را بهتر بفهمیم، به این مسئله بیشتر واقف میشویم.
همیشه نمیتوانیم به این امید باشیم که با هر برگی از کتاب زندگی که ورق میخورد چیزی از یادگیری برای ما میماند.
گاهی این وسطها چیزهایی پیش میآید، کتاب جدیدی باز میشود. گاهی مجبوریم چند کتاب از درسها زندگی را همزمان بخوانیم بدون آنکه به نتیجهای برسیم.
یا ممکن است روی کلمهای سالها توقف کنیم و همان یک کلمه زندگیمان را برای همیشه تغییر دهد.
جمله قصار ،بازی کلامی نیست. درگیر کردن احساس مخاطب با عوامل زیباییشناسی هم نیست.
جمله قصار خوب میتواند انقباض یک عمر زندگی به گنجایش یک جمله باشد.
بد نیست وقت بگذارید و بزرگترین دغدغههای زندگیتان را به جملات قصار تبدیل کنید و آنها را یادداشت کنید.
مطمئن باشید با ورق زدن این جملات خودتان را بهتر از قبل پیدا خواهید کرد.
یک پاسخ