وقتی از تعهد حرف میزنیم ذهن ما متمرکز بر موضوع یا موردی خاص میشود؛ اما غالب اوقات میبینیم تعهد بیشتر از اینکه به معنای مقید بودن به موضوع خاصی باشد، به معنای عدم تعهد به حاشیههای آن موضوع است.
بهعنوانمثال:
«من متعهد میشوم این پروژه را به پایان برسانم». ترجمۀ این جمله میتواند چنین باشد: من تمرکز میکنم تا هر چه مانع انجام این پروژه میشود را نادیده بگیرم.
«من به این رابطه تعهد دارم». معنی سادهاش این است که هر چه آسیبزننده و تهدیدکنندۀ رابطهام هست را نادیده میگیرم.
«من برای توسعه و یادگیری خودم متعهد میشوم»؛ یعنی تمرکز میکنم تا هر چه مرا از یادگیری دور میکند از سر راه بردارم.
به این ترتیب معنای تعهد را میتوان اینگونه تعریف کرد:
تعهد بیشتر از تمرکز برای داشتن یک چیز، تلاشی مداوم و بیصدا برای نداشتن و نپذیرفتن خیلی چیزهاست.
ما با آنچه تصمیم میگیریم نداشته باشیم تعریف میشویم.
ارزش و اعتبار بیشتر از اینکه متوجه تلاش ما برای داشتن و به دست آوردن یک خواسته و تمایل قلبی باشد، متعلق به مداومت ما برای پس زدن، سرباززدن و بی تعهدی به ضد آن خواسته است.
برای به دست آوردن یک چیز، شاید مهمتر از اینکه خودمان را مقید به جدا نشدن از آن بکنیم این باشد که مقید شویم انبوهی از گزینههای قابل جایگزین را رد کنیم.
عدم پذیرش است که به ما قدرت میدهد.
نه گفتن خیلی شجاعانهتر از بله گفتن و قدم گذاشتن در مسیر خواستهها و ارزشهاست.
تعهد داشتن به یک ارزش، مستلزم بی تعهدیِ شجاعانه به راههای مخالف آن ارزش است.
3 پاسخ
عالی بود.
تا به حال از این منظر به تعهد داشتن فکر نکرده بودم.
یعنی فقط نصف متعهد بودن -تمرکز- را می دیدم.
ممنون دوست عزیز
تعهدتون به یادگیری رو خیلی دوست دارم. از نوشتههای سایتتون میشه کاملا حسش کرد.
ثلام وقت بخیر
مطالبتون خیلی عالی بود!! ممنونم ازتون
نوشته هاتون رو قبلا جایی نخونده بودم واسم جالب بود