زمانی که دوربین عکاسی چندین برابر تعداد آدمها نشده بود، عکس نهتنها مفهوم بصری داشت که نمایانگر تکهای ناب از زندگی بود؛ شاید هم تکههای ناب زندگی فقط در ظرف غذا یا صورتکهای تصنعی خلاصه نمیشد.
وصف بری شوارتز در ستایش محدودیتها، برای عکسهای دمدستی امروزی هم مصداق دارد، وقتی میگوید «همهچیز بهتر بود وقتی همهچیز بدتر بود».
لذت عکاسی زمانی قابلدرک است که لنز دوربین خود را روی جزئیترین زیباییها زوم میکنیم، گذر عجول ثانیهها را متوقف میکنیم و یک آنِ چیزهای کمیاب را ثبت میکنیم.
برای بهتر دیدن، همیشه لازم نیست جلوی چشم خود را خلوت کنیم، گاهی لازم است چیزی مثل دوربین عکاسی در برابرش بگذاریم و بهواسطۀ آن عمیقتر نگاه کنیم.
سوژۀ یک عکس هنری، همان چیزی است که روح ما را نوازش داده و یا آن را به درد آورده است.
با نگاه جدید به هر موجودی، میتوانیم یکبار دیگر آن را خلق کنیم. همانطور که وقتی به انسانی متفاوت مینگریم، در ذهن خود و در دنیای او، دوباره خلقش میکنیم.
خلق یک اثر هنری، متولد شدن عمیقترین کودک باورهای ماست.
عکس اصیل، بیش از آنکه وصف دنیای بیرونی باشد، احوالات درونی عکاس را نشان میدهد.