اگر معیار سن را، میزانی از رشدیافتگی عقلی در نظر بگیریم، به نظرم معدل سن ما انسانها، اعداد بزرگ و عجیبوغریبی نمیشود.
معدل سن اطرافیان هر یک از ما، بهاحتمالزیاد به عدد سن عقلی خودمان، خیلی نزدیک است.
اگر در بعضی از روابط حالمان خوب است، حرفها به راحتی فهمیده میشوند و منظور، حتی بیکلام منتقل میشود، اگر برای گرم کردن رابطه نیازی به سوزاندن مداوم انرژی و تلاش خستهکننده نیست، بهاحتمالزیاد سن عقلی طرفین نزدیک به هم است.
برای پی بردن به معدل سن اطرافیان، نیازی به دیدن عدد شناسنامه و یا حتی ظاهرشان نیست. به حرفهایی که میزنند هم نمیشود بسنده کرد.
گاهی ما حرفهایی میزنیم که خودمان را بزرگتر از آنچه هستیم نشان دهیم. میخواهیم خودمان را در لابهلای حرفهای بزرگی که با هیچ وصلهای به تنمان نمیچسبد، جا کنیم و خود دیگری را در آن بجا بیاوریم.
جنس دغدغههای یک نفر، دوستانی که دارد، کتابهایی که میخواند و نوع تجربیات و شکستهای او، بهتر از هر چیز دیگری سن عقلیاش را فریاد میزند.
وقتی کسانی در اطرافت هستند که تو را به یاد خودت میآورند، با حضورشان از خودت بیشتر لذت میبری، وقتی میتوانی در پس ذهن آنها بایستی و دنیا را از دریچۀ چشم آنها زیباتر ببینی، احتمالاً سن عقلی نزدیک به خودت را تجربه میکنی.
گاهی نویسندۀ یک کتاب، یک معلم، یک دوست و یا یک رابطۀ همسن، کافیست تا تو را بیشتر و بیشتر کند.
به قول فروغ فرخزاد: «یک پنجره برای من کافیست. یک پنجره به لحظۀ آگاهی و نگاه و سکوت».
یک پاسخ
تو زمینه ای که فعالیت میکنید جزو بهترین
سایت ها هستید.