این جملۀ زیبا را از چالز هندی میخواندم:
«راه پیشرفت از پیروزی نمیگذرد بلکه از مصالحه میگذرد».
ازآنجاییکه همۀ ما تلاش میکنیم تا پیروز میدان زندگی باشیم به نظرم رسید میارزد چند روزی دوربین فکرمان را روی کلمۀ «مصالحه» زوم کنیم تا بیشتر آن را بفهمیم و دقیقتر ببینیمش.
سعی کردم در ذهنم حرفهای کلیشهای را کنار بزنم تا به جریان فکری آرامی از مصالحه رسیدم.
حالا اگر بخواهم مصالحه را تعریف کنم میتوانم بگویم:
مصالحه یعنی قدرت به رسمیت شناختن احساس و منطق دیگری را داشته باشم.
یعنی حاضر باشم همیشه نقش گیرنده را بازی نکنم تا همۀ پیروزیها را جذب خودم کنم. بهتر است تلاش کنم حتی بیشتر از آن دست دهنده داشته باشم.
همانطور که آدام اسمیت در کتاب ثروت ملل عنوان میکند:
«مصالحه یعنی شریک شدن در احساس دیگران».
و مهمتر از آن درک این واقعیت است که وقتی طرف مقابلت را درک میکنی و با حرکت به سمت ایجاد مصالحه، بخشی از پیروزیهایت را فدا میکنی، درواقع به پیشرفت زودهنگام خودت کمک کردهای نه دیگری.
کمک به پیروزی دیگران در کنار ایجاد احساس خوب برای خود، راه سادهتری برای پیشرفت است.
ما همه میدویم تا احترامی که خود را شایستۀ آن میدانیم به دست بیاوریم؛ اما اگر در این مسیر یاد نگیریم که چطور احترام احساس و خواست دیگران را حفظ کنیم، احتمالاً مجبور خواهیم شد به دوندگیهای طولانیتری ادامه دهیم.
آوردن مثال نقض برای این مسئله اصلاً کار سختی نیست اما فکر میکنم بهتر است به چند رابطۀ مهمی که این جملات میتواند در آنها کمککننده باشد، بیشتر دقت کنیم.
خصوصاً رابطههایی که قراردادهای قلبی و قلمی با آنها داریم.
یک پاسخ
مطالب بسيار جالب و ديدني است،
متشکرم
https://www.pasargadmetal.com