اگر قرار باشد هر کتاب جذابی را که میخوانیم به شکلی عادلانه به دو بخش تقسیم کنیم، میتوانیم سهم کوچکی از آن را به موضوع و مسئلۀ اصلی کتاب بدهیم و سهم بزرگ و بهظاهر ناعادلانهای را به قصهگویی و شیوۀ روایت گری داستانهای کتاب بدهیم.
با این کار جسم و روح کتاب را تفکیک میکنیم.
درست است که کتابها طیف گستردهای از کاملاً علمی و غیرداستانی تا داستانی را دربردارند اما هر کتابی در هرکجای این طیف که قرار بگیرد، قابلیت و حجم کافی برای مکیده شدن در دنیای جذاب قصهها و داستانها را دارد.
عموماً وقتی تصمیم به خواندن کتابی میگیریم که یکی از این دلایل به شکل خودآگاه یا ناخودآگاه با ما باشد:
- میخوانیم تا با مسئلهای که درگیر آن هستیم، از زاویۀ یک کتاب تازه مواجه شویم.
- میخوانیم تا مسئلهای را فراموش کنیم یا راهحلی برای مسئلۀ غیرقابل فراموشی پیدا کنیم.
- و مهمتر از همه، میخوانیم تا مسئلههای جدیدتری برای خود طرح کنیم و درگیریهای خودساختهای ایجاد کنیم.
با این تفاسیر میتوان گفت یکی از بخشهای مهم هر کتاب میتواند هنرمندی در طرح مسئله باشد.
و هنرمندانهترین شیوۀ طرح مسئله، قصهگویی و داستانسرایی است.
یعنی متوسل شدن به شیوهای که ناگفته پیداست همیشه در ذهن خواننده برنده است؛
چراکه ذهن انسان همواره با قصه عجین است.
طرح مسئلۀ کتاب از یکسو میآید. مسئلهای که خواننده با آن درگیر است از سوی دیگر میآید. در محل تلاقی این دو، قصه شکل میگیرد.
و همیشه از دل این قصه است که راهحل زاییده میشود.
کتابهایی مرده آنهایی هستند که یا شفاف نیستند و مسئلهای که کتاب به آن پرداخته گنگ و مبهم است؛
یا کتابهای مردهای که فاقد قصه هستند. هرچند کاملاً غیرداستانی و مطلقاً علمی باشند.
بد نیست چندخطی از نامۀ آنتوان چخوف به دوستش را هم که مرتبط با این بحث است بخوانیم:
«وظیفۀ هنرمند فقط ایجاد موقعیت درست برای طرح مسئله است. در آناکارنینا و آنگین حتی یک مشکل هم حل نمیشود اما هر دو اثر کاملاً رضایتبخش هستند چون تمام مسائل را درست مطرح کردهاند. کار قاضی طرح پرسش درست است و اعضای هیئتمنصفه باید به میل خود تصمیم بگیرند.»
قصهگویی باعث میشود مرزهای فکری خواننده به کتاب محدود نشود و سادهتر بتواند به راهحلهای ممکن فکر کند.
خساست نویسنده وقتی خودش را نشان میدهد که بخواهد تمام مسائل و راهحلهای ممکن را از آنِ خود کند و آنها را در دل کتاب بگنجاند.
درحالیکه نویسندۀ وسیع، با قصهپردازی این امکان را برای خواننده فراهم میکند که ذهنیاتش را بیمرز پرواز دهد و افتخار نتیجهگیری درست را تنها را از آنِ خودش بداند.
4 پاسخ
از دیرباز در وصف قصه گویی سخنها شنیده و گفته ایم.
بیان مضمون کتاب در قالب قصه، مخاطب را بیشتر جذب کرده و با خود همراه می کند.
قلمتان سبز
مرسی از محبتتون دوست گرامی
سلام خانم عبدی محترم
مطلبی که از چخوف نقل کردید جالب بود. امیدوارم هیچ وقت یک نویسنده ی خسیس نباشم. البته تا نویسنده شدن هنوز راه زیادی در پیش دارم. از مطلب جالبتون ممنونم.
قصه اون قدر مهمه که خدا هم برای بیان مطالب مهم در قرآن و کتب آسمانی دیگه از اون بهره گرفته، چون آفریننده ی ماست و می دونه ما قصه رو دوست داریم و بهتر باهاش ارتباط برقرار می کنیم. پاینده باشید.
ممنون از شما که وقت گذاشتید و خوندید