آخرین باری که کتابخانهام را مرتب کردم کتابها را طبق دستهبندی موضوعی چیدم. کتابهای فلسفی، روانشناسی، تاریخی، آموزشی، تخصصی، شعر، داستان کوتاه، رمان و زندگینامه را در قفسههای مختلف جا دادم و متوجه مدلی شدم که مدتهاست آن را دنبال میکنم. مدلی که خوب است اما کافی نیست.
متنوع خوانی و دادن سهم تقریباً یکسان به موضوعات و نویسندههای مختلف، شیوۀ من برای مطالعه کردن بوده و هست. این شیوه را یک مزیت بزرگ برای یادگیری میدانم چون فکر میکنم حتی برای فردی که کاملاً تخصصی در رشتهای خاص فعالیت میکند، متنوع خواندن حتی کمک میکند تا آن موضوع تخصصی را عمیقتر بشکافد.
اما در اینجا میخواهم در مورد مدل دیگری از کتاب خواندن حرف بزنم که مکمل روش بالاست؛ یعنی با این روش میتوانم ضمن اینکه متنوع بخوانم، به مزیتهای بیشتری هم دست پیدا کنم.
اسمش را میگذارم مدل درخت محتوایی نویسنده.
هرکدام از ما سلیقۀ محتوایی، دغدغهها و ترجیحات مختلفی داریم و همین موضوع ما را به سمت کتاب و نویسندۀ خاصی میکشاند. این نویسنده حرفهایی برای گفتن دارد که برایمان جالب است و با روحیات و نیازهای ما سازگاری دارد.
در مدل جدیدی که برای کتابخوانی به آن رسیدهام، سعی میکنم وقتی چنین نویسندهای را پیدا کردم همۀ کتابهایش را بررسی کنم، بخوانم و فقط به خواندن یکی دو کتاب از این نویسنده بسنده نکنم.
یک کتاب خوب را چندین و چند بار میخوانم و با شگفتی میبینم در هر بار خواندن چیز تازهای یاد میگیرم و میتوانم موضوع موردنظر را از زاویهای کاملاً تازه هم تماشا کنم.
بعد به سراغ کتابهای دیگر نویسنده میروم و سعی میکنم با بیشتر خواندن از او، حرفهایش را بهتر بفهمم. ببینم دربارۀ موضوعات مختلف چه نظری دارد و چگونه فکر میکند.
نهفقط کتابهای دیگر این نویسنده بلکه دستنوشتههایش را هم میخوانم. اگر مطلبی در روزنامه یا مجلهای نوشته آن را هم میخوانم. اگر ویدئو یا فایلی دارد حتماً میبینم. به سراغ وبسایت و رسانههایی که دارد میروم و نظرش را در مورد موضوعات مختلف بررسی میکنم.
وقتی بهقدر کافی کتابهای مختلف این نویسنده را خواندم و با مدل فکر کردن و جهانبینی و رفتارش آشنا شدم، به سراغ افرادی میروم که این نویسنده در کتابهایش به آنها اشارهکرده و مثلاً عنوان کرده که کدام نویسندهها الهامبخش او بودهاند و از چه کسانی الگو گرفته است.
با این روش به یک رشتۀ محتوایی دست پیدا میکنم که مدل ذهنی امروز نویسندۀ موردعلاقهام را شکل داده است. محتوایی که باعث شده است رفتار و گفتار و مدل ذهنی این آدم شکل بگیرد.
این مدل مطالعه کردن دقیقاً مثل درختی میماند که اولازهمه به سراغ ریشههای آن میروی و افکار نویسندۀ موردعلاقهات را تا عمق آن میشکافی و به ریشههای فکری و رفتار او دست پیدا میکنی. بعد به سراغ شاخههای مختلف و نویسندهها و کتابهای میروی که نویسنده تو را به سمت آنها هدایت میکند.
برای اینکه بتوانی جهان کسی را درک کنی، خواندن یک یا چند کتاب محدود از او کافی نیست. باید مدتی با این نویسنده زندگی کنی تا زبان و جهانش را بفهمی.
زبان و جهان یک نویسنده، فقط از یک رشتۀ فکری واحد شکل نگرفته است. مسلماً پشتوانهای متنوع از مطالعه و تجربه و زندگی دارد.
وقتی میشود زبان یک کتاب را خوب فهمید که آن را عمیق و چندباره خواند.
وقتی میشود جهان نویسندۀ کتاب را درک کرد که به ریشههای فکری او دست پیدا کرد.
مدل کتابخوانی عمیق یک نوع کشف کردن است. کشف داشتههای یک انسان در طول زندگیاش و پی بردن به عمیقترین افکاری که به آنها دست پیداکرده است.
با توجه به اثربخش بودن این روش مطالعه کردن، با خودم قرار گذاشتهام:
- یک کتاب خوب را چندین و چند بار بخوانم.
- کتابهای مختلف نویسندۀ موردعلاقهام را بخوانم.
- از دغدغههای روزانۀ نویسنده و دستنوشتههایش بخوانم.
- به سراغ وبسایت، مجله، روزنامه یا در کل هر رسانههایی که دارد بروم و آنها را هم مطالعه کنم.
- به سراغ کتابهایی بروم که نویسنده از آنها الگو گرفته است.
همۀ این کارها را انجام میدهم چون فکر میکنم این روش مطالعه کردن کمک میکند تا درنهایت بتوانم در مورد موضوعی که دربارهاش میخوانم، نظر شخصی داشته باشم.
عمیق خواندن، سواد نقد کردن را در ما پرورش میدهد.
با این کار میتوانیم در مورد موضوعی که خواندهایم به نظر شخصی برسیم بدون اینکه مدام مجبور باشیم دیدگاه و نظر دیگران را تکرار کنیم.
وقتی سطحی میخوانیم و تلاش میکنیم تا با متنوع خواندن به دستاوردهای بیشتر برسیم، عموماً به قدرت نقد کردن دست پیدا نمیکنیم. نهایتاً میتوانیم طوطیوار حرفهای نویسنده را تکرار کنیم.
اما عمیق خواندن و کشف کردن دنیای ذهنی نویسنده و پی بردن به چراییِ شکلگیری این دنیا، باعث میشود همزمان، جهان درون خودمان را هم کشف کنیم.
سلیقۀ محتوایی ما با عمیق خواندن و فهم ریشهای دنیای ذهنی یک نویسندۀ خوب شکل میگیرد.
2 پاسخ
ناهید عزیز
از این نگاهتان که میتوانیم با کشف دنیای ذهنی یک نویسنده، دنیای درونی خودمان را هم بهتر بشناسیم لذت میبرم و تا حدودی در مورد یک یا دو فیلم ساز این درک را داشتهام، اما راستش انقدر تنبل بودهام که تا به حال تجربهاش را در مورد نویسندهها نداشتهام .
در مورد خودم فکر میکنم اگر بتوانم آن کنجکاوی درونی (یا نوع کاربردی ترش کنجکاوی تخصصی و حرفهای) ام را پیدا کنم. عمل کردن به این نوع سبکِ خواندنی که شما ازش حرف میزنید برایم شدنیتر و دست یافتنی تر باشه
سپاس از تهیه مطالب آموزنده