مشکل ما نداشتن ایده نیست.
مشکل این است که ایدههای خوب را باور نمیکنیم و سریع از کنارشان عبور میکنیم.
بسیاری از ما آدمهای دنیای امروز بهنوعی زیادهخواهیِ پنهان دچار هستیم.
ایدهای را هرچند خوب، فعلاً کنار میگذاریم و به سراغ پیدا کردن ایدههایی ناشناختهتر و بیشتر، هرجایی را میگردیم.
غافل از اینکه در بسیاری از مواقع، فقط داشتن یک ایدۀ خوب کافیست.
هر ایدۀ خوب، آبستنِ یک اتفاق بزرگ در زندگی ماست بهشرط اینکه باورش کنیم.
پس شاید بهتر باشد اگر به ایدۀ خوبی برخوردیم، آن را برداریم، زندگی کنیم و گاهی به ایدهای بزرگتر یا محصولی واقعی تبدیلش کنیم.
یک ایدۀ خوب میتواند شروعی باشد برای:
- راهاندازی یک کسبوکار جدید
- تولید یک محتوای ارزشمند
- انتشار آن برای کمک به زندگی دیگران
- درآمدزایی برای ماهها و سالها
- یادگیری و مواجهه با تجربهای متفاوت از زندگی
- یک گفتگوی خوب و ظرفیتسازی برای رشد در آینده
- تغییر نگرش به زندگی و کار و بهتبع آن تغییر در رفتار و عملکرد
با این نگاه، من تصمیم گرفتم وقتی به ایدۀ خوبی در یک کتاب، در یک گفتگو یا در هر موقعیت دیگری رسیدم،
متوقف شوم،
این ایده را جدی بگیرم،
بر آن تمرکز کنم،
ایده را زندگی کنم،
و این سؤالات را از خودم بپرسم که:
چطور میتوانم این ایده را تمام و کمال بررسی کنم؟
چطور میتوانم با کمک این ایده، ارزشی را به زندگی خودم اضافه کنم؟
چطور میتوانم بهواسطۀ این ایده به بهتر شدن زندگی دیگران کمک کنم؟
اغلب اوقات بین ایدهای که با آن مواجه میشویم و زندگی واقعی ما، یک شکاف بزرگ وجود دارد.
وقتی این شکاف را با عملی کردنِ این ایده پر میکنیم، از سرگردانی برای پیدا کردن ایدههای بیشتر یا تقلای بیهوده برای داشتن یک زندگی رضایتمندتر بهواسطۀ ایدهای عجیب و غریب، رهایی پیدا میکنیم.
5 پاسخ
ازینکه با سایت تو آشنا شدم خوشحالم.
امروز مستند «باد در من می وزد» رو میدیدم که برای شاهرخ مسکوب ساخته شده است.
یک جایی این نثرنویس بزرگ میگه که (به مضمون):
«نشد که در نوشتن از جایی شروع کنم و از جایی دیگر سر در نیارم.»
به نظرم حتی اگر با نصفه ایده ای هم شروع به نوشتن و ساختار بندیش کنیم، میتونیم به نتایج بسیار بهتری برسیم.
نوشته خیلی خوبی بود
البته ایده های معقول و منطقی همیشه ایده های خوبی نیستند
گاهی برخی ایده ها آن قدر جدید و خلاقانه اند که نامعقول به نظر می رسند
به قول اینشتین: «برای ایدهای که در نگاه اول احمقانه به نظر نرسد، امیدی وجود ندارد.»
البته باید در نظر داشت ایده ای که در نگاه اول احمقانه به نظر می رسد شاید واقعا هم احمقانه باشد
گویا از نظر اینشتین احمقانه به نظر رسیدن ایده های خوب در نگاه اول شرط لازم است نه کافی.
منطق و معقولیت در حالت کلی همان شعور متعارف و عرفی است که معمولا ایده های جدید را احمقانه می داند. مثلا وقتی برادران رایت ایده پرواز انسان را مطرح کردند خیلی ها واقعا فکر می کردند آنها دیوانه هستند. یا خود اینشتین وقتی نظریه نسبت را مطرح کرد اول با چنین واکنشی مواجه شد.
ایدۀ “پر کردن شکاف میان ایده و زندگی واقعی” خیلی برایم الهامبخش بود
پاسگزارم
سلام .این متن چقدر شبیه زندگی الان منه
کمکم کنید. من گیر کردم درخودم
کمکم کنید بتونم بلند شم و شروع کنم
سلام دوست خوبم
آنتونی رابینز میگه انعطاف پذیری باعث میشود که ایدههای تازهای پیدا کنید و به نتایج و موفقیت های بهتری برسید.