این تصویر تکراری و کلیشهای، برای من تداعیکنندۀ تأثیر بازخوانی کتاب است:
وقتی کتاب خوبی را میخوانم و آن را کنار میگذارم، تنها میتوانم به حس خوبی که از کتاب همراهم میماند و به یادگیریِ موقت مطالب آن بسنده کنم. اینجا احتمالاً در دو قدمی فهم و درکِ درست کتاب قرار دارم.
اما جایی که دست به بازخوانی کتاب میزنم، اغلب اوقات حتی فراتر از انتظار به دست میآورم و میتوانم فاصلۀ بین خواندن و عمل کردن به آموختهها را تا حد امکان کم کنم.
رونویسی میتواند مرحلهای بالاتر و از دید من، حتی مهمتر از بازخوانی هم باشد.
وقتی مینشینیم و از روی دست یک نویسندۀ خوب بازنویسی میکنیم، به تمرین جدی نوشتن میپردازیم و ذهن خود را به درستنویسی و به کار بردن اصول درست نوشتن عادت میدهیم.
بازخوانی و رونویسی سرعت مطالعه را کم میکند و این بسیار خوب است
عطشِ خواندن کتابهای خوانده نشده این قدر زیاد هست که ما را وادار کند سریعتر و بیشتر بخوانیم تا قدری از دغدغۀ خاطرمان بابت کم خواندن و کم دانستن را تعدیل کنیم.
من هم مدتها این عطش را داشتم و به همین دلیل پیش میآمد که چند کتاب را در یک روز بخوانم و سرعت مطالعهام را اینقدر بیشتر کنم که فهرست کتابهای خوانده نشده در دفترم هرروز کم و کمتر شود.
اما امروز و بعد از خواندن چندین و چند جلد کتاب مختلف، دیگر این کار را نمیکنم. حالا بهیقین میدانم:
چند روش من برای رونویسی
رونویسی، کاری سخت و زمانبری است پس منطقی است که برای نوشتن از روی دست نویسندهها وسواس داشته باشیم.
من دفترچهای برای رونویسی دارم و در آن به این شکل مینویسم:
- وقتی کتاب خوبی را میخوانم و از دیدن پاراگرافهایی از آن حسابی سر ذوق میآیم،
- سراغ این دفترچه میروم،
- تاریخ روز و اسم نویسنده و کتاب را بالای صفحه یادداشت میکنم،
- تلاش میکنم تا حواسم را به نوشتن و تک تک کلمهها بدهم،
- و از روی بخشهای مهم پاراگرافهایی که به دلم نشسته، مینویسم.
گاهی تک تک کلمهها و جملههای کتاب را بازنویسی میکنم.
این کار کمک میکند تا ناخودآگاه اصول درستنویسی و زیبانویسی را یاد بگیرم.
گاهی فقط بخشهایی که برایم تازگی دارند را مینویسم.
مهم نیست که از یک پاراگراف مثلاً ده خطی فقط سه خط آن را رونویسی میکنم. مهم این است که وقتی دوباره به سراغ دفترچهام آمدم، از خواندن دوبارۀ این بخش لذت ببرم.
گاهی مفاهیم را مینویسم نه عین جملههای نویسنده را.
یکی از بهترین فایدههای بازخوانی و تلاش برای رونویسی، تمرین فکر کردن است. وقتی میخوانیم و تلاش میکنیم تا مفهوم را برداریم و آن را خلاصه بنویسیم، ذهن را برای دقیق فکر کردن آماده میکنیم.
و گاهی برداشت شخصی خودم را یادداشت میکنم.
بازخوانی و نوشتن دربارۀ یک کتاب، این فرصت را به ما میدهد تا قدرت نقد کردن و تحلیل و بررسی مفاهیم را به دست بیاوریم.
اینجا فرصتی است تا موضوعی را مقابل خودمان بگذاریم و با توجه به خواندهها و درک مفاهیم و البته نگرش شخصی خودمان، آن را نقد و بررسی کنیم.
بازخوانی کتابهای خوب تمرینی جدی برای نویسندگی
برای من بازخوانی چند مزیت عمده داشته است:
- به من فرصتی میدهد تا مفاهیم مهم را در فرصت بیشتری درک کنم.
- آشنایی با اصول درست نوشتن و زیبا نوشتن را به شکل غیرمستقیم به من آموزش میدهد.
- زمینهای ایجاد میکند تا مفاهیم مهم در ذهنم نهادینه شوند و عمق پیدا کنند.
- زمان بیشتری دارم تا مفاهیمی که در خوانش اولیه از چشمم پنهان مانده را درک کنم و بفهمم.
- موضوعات مهم کتاب در ذهنم خیس میخورند و زمینهای برای ایدهپردازی برایم فراهم میکنند.
- از دل بازخوانی، اغلب اوقات موضوعاتی برای نوشتههای خودم پیدا میکنم.
- ابعاد مختلف یک محتوای خوب را در یک خوانش ابتدایی نمیتوان بهدرستی درک کرد و همواره نیاز به بازخوانی و مطالعه دقیقتر وجود دارد.
به همۀ این دلایل،
بعضی کتابها را بهمحض تمام شدن، دوباره میخوانم.
برای بعضی دیگر، زمانی برای روزهای بعد در نظر میگیرم تا به سراغشان بروم.
بعضی کتابهای عمیق که سخت فهمتر و جدیتر هستند را حین خواندن بازخوانی میکنم و تا قبل از تمام شدن هر فصل، پاراگرافهای مهم را چند بار میخوانم و حتی رونویسی میکنم. این کار باعث میشود قبل از باز کردن یک مبحث جدید در ذهن، مفهوم قبلی بهتر درک شود و فضا برای یادگیری و فهمیدن نکات بیشتر، بهتر فراهم شود.
2 پاسخ
فقط می توانم بگویم که شما محشرید و حرفای تازه و بکری برای گفتن دارین.