مسابقهای هست که در آن دو اسبسوار حق انتخاب مسیر دارند.
یک مسیر کوتاهتر که با موانعی همراه است و دیگری مسیری طولانیتر که موانع کمتری دارد.
در اینجا سرعت حرف اول و آخر را میزند و برندۀ مسابقه کسی است که زودتر به خط پایان برسد.
حالا دو اسبسوار بنا به مهارتهایی مثل پرش از روی مانع تصمیم میگیرند که کدام مسیر را انتخاب کنند. در انتخاب آنها معیارهای مثل لذت بردن از مسیر مسابقه یا یادگرفتن مهارتهای جدید مطرح نیست.
تصوری که راجع به کتاب خواندن وجود دارد خیلی وقتها چنین است:
مسابقهای که بر سرعت بناشده و کسی که در خواندن از دیگران پیشی میگیرد برنده است و معیارهایی مثل لذت مطالعه کردن یا یادگیری اصلاً مطرح نیست.
گاهی هم بحث انتخاب مسیر مطرح است. خوانندهای کُند خواندن را انتخاب میکند تا عامدانه موانعی را بر سر راه فکر و اندیشهاش ببیند تا یاد بگیرد که چطور از روی این موانع عبور کند. همینطور فردی دیگر ممکن است مسیری هموار برای مطالعه کردن را انتخاب کند، تند بخواند و بدون هیچ مانع ذهنی عبور کند تا زودتر به انتهای کتاب برسد.
در کل میتوان گفت:
راجع به تندخوانی یا کند خوانی، بیشتر از آن چیزی که باید، بها داده شده است و ارزش مطالعه کردن را بهاندازۀ فعالیتی مثل مسابقۀ اسبسواری تقلیل دادهاند. اصلاً مسئلۀ اصلی در کتابخوانی، تندخوانی یا کندخوانی نیست.
تمرکز را از روی سرعت مطالعه برداریم
در فرآیند مطالعه کردن، چیزهای مهمتری از تعداد کلماتی که با مغز خود در دقیقه و ساعت پردازش میکنید وجود دارد. لذت محض و درک مطلب، نمونهای از این موارد مهم است.
در کوتاهمدت تندخواندن بهتر جواب میدهد اما اگر قصد یادگیری بلندمدت دارید، کند خواندن بهتر است.
اگر تند میخوانیم تا صرفاً در مدتزمانی محدود به اطلاعات بیشتری دست پیدا کنیم، خیلی بهتر است روی توانایی سرچ کردن کار کنیم چون اطلاعات بیشتر و خلاصهتری در گوگل وجود دارد. این اطلاعات میتوانند جایگزین خوبی برای کتاب خواندن باشند چراکه در مدتزمانی کوتاه، حجم زیادی از اطلاعات را در اختیار ما قرار میدهند.
همیشه کمیت بهتر از کیفیت نیست. شاید بهتر باشد بهجای شمارش تعداد کلمات در دقیقه، به بررسی عمق محتوایی که در درازمدت درک شده است بپردازیم.
بعضیها از اینکه تعداد کمی کتاب در طول ماه و سال میخوانند احساس شرمندگی میکنند. البته اگر این احساس به دلیل سهلانگاری در خواندن باشد بهجاست اما اگر صرفاً به این دلیل باشد که نمیتوانند تند بخوانند و ترجیح میدهند تعداد کمی کتاب را عمیق و با سرعتی آهسته بخوانند، این احساس نهتنها موضوعیتی ندارد که میتواند یک مزیت هم محسوب شود.
درک کردن و فهمیدن، اولویت بالاتری نسبت به خواندن تعداد بیشتری کتاب به شکل سطحی دارد.
شاید بهتر باشد بهجای تعداد صفحاتی که میخوانیم یا تعداد کتابهایی که در طول سال و ماه میخوانیم، به آنچه یاد میگیریم توجه کنیم. ببینیم چه دستاوردهایی از خواندن میتوانیم داشته باشیم. پس بهتر است هدف خود را بر این بنا کنیم که من میخوانم تا تعداد مطالب محدودی را عمیقاً فرابگیرم و در زندگی آنها را پیاده کنم.
پیوستاری از کند خوانی تا تندخوانی و نتایج آن
اگر نموداری بکشیم و یک سر آن را به کند خوانی و طرف دیگر را به تند خواندن اختصاص بدهیم، میبینیم که در بسیاری از مواقع، کندخوانیِ مطلق باعث ایجاد خستگی ذهنی میشود. محتوا خستهکننده میشود و احتمال دارد که کتاب را کلاً رها کنیم چون حوصلهمان را سر میبرد.
از طرفی، در سمت تندخوانی مطلق، ما تجربهای از درک عمیق مطالب نخواهیم داشت. در آنجا همانطور که گفته شد حس کسی را داریم که در مسابقهای شرکت کرده تا با بیشتر خواندن، از بقیه جلو بزند.
در این بین، نقطهای است که در آن، میتوانیم در حالت بهینه، یادگیری اثربخش و لذت را توأمان داشته باشیم. جایی که ایدهها را بهخوبی جذب میکنیم، مطالعه کردن برایمان خستهکننده نمیشود و درنهایت از آموختهها میتوانیم بهترین استفاده را ببریم.
این نقطه کجاست؟
مهمترین نکته همینجاست. این نقطه، جای ثابتی از این پیوستار قرار ندارد. با توجه به خیلی از فاکتورها، این نقطۀ بهینه تغییر میکند. بهعنوانمثال:
- هدفی که از خواندن داریم
- نوع کتابی که میخوانیم
- میزانی دشواری متن
- عادت مطالعاتی ما
- لذت مطالعه کردن
- توانایی ما برای درک مطلب
- میزان آشنایی قبلی ما با محتوا
و چندین و چند موضوع دیگر میتواند در قرارگیری این نقطه تأثیر داشته باشد.
حرف اصلی من این است که نمیشود تنها به یک سرعت ثابت برای مطالعه کردن دل خوش کرد. باید آمادگی داشته باشیم با توجه به شرایط مختلفی که بر نحوۀ مطالعه ما سایه میاندازند، با سرعت متفاوتی بخوانیم و یاد بگیریم.
اگر قرار باشد مدتی را در جزیرهای دورافتاده زندگی کنیم و هیچ چیزی بهجز کتابهایمان نداشته باشیم، آنوقت بهتر میفهمیم که چیزهایی مهمتر از سرعت خواندن وجود داند.
نه میشود یک خط قرمز کشید و سرعت مطالعه کردن را از یک جای مشخصی تند یا کند در نظر گرفت و نه میشود برای همۀ افراد و برای همۀ کتابها یک مجوز صادر کرد و گفت که نحوۀ درست خواندن چگونه است.
درست خواندن یعنی از زمانی که برای مطالعه کردن میگذاریم بتوانیم حداکثر بهره را ببریم. حالا در این زمان ممکن است قسمتهای غیر مهم کتاب را با سرعت بخوانیم و عبور کنیم، پای مفاهیم مهم، ساعتها بمانیم و تأمل کنیم و طوری بخوانیم که با تمام شدن کتاب، لذت خواندن را در کنار یادگیری اثربخش تجربه کرده باشیم.
دقیق خواندن و خوب مطالعه کردن ما را از خواندن کتابهای بیشتر بینیاز میکند.
چهبسا آنچه از یادگیری به دنبالش هستیم را بتوانیم با خوب خواندن یک کتاب تجربه کنیم درحالیکه دیگری چنین تجربهای را با خواندن سرسری چندین و چند جلد کتاب نتواند تجربه کند.
پس بهتر است قبل از اینکه کتاب را به دست بگیریم، هدف خود را از مطالعه کردن مشخص کنیم.
آیا میخوانیم تا بیشتر یاد بگیریم؟
برای لذت محض میخوانیم؟
میخوانیم تا بگوییم خواندهایم؟
وقتی هدف مشخص باشد آنوقت میفهمیم که سرعت خواندن، تنها یک فاکتور کوچک است. کوچکتر از چیزی که در واقعیت به آن بها داده شده است.
چرا تندخوانی یا کندخوانی؟
- تند میخوانیم تا در فرصت محدودی که داریم، بتوانیم کتابهای بیشتری بخوانیم.
وقتی به سراغ کتابهای بهتری بروید، دغدغۀ سرعت جای خود را به دغدغۀ بهتر یادگرفتن و عمیق خواندن میدهد.
ما میخواهیم تند بخوانیم تا فرصتی برای خواندن کتابهای بیشتر داشته باشیم اما وقتی به سراغ خواندن کتابهای خوب میرویم، میدانیم که مطالعۀ همین تعداد محدود بهتر از مطالعۀ کتابهای متعدد است.
- کند میخوانیم چون دچار کمالگرایی در خواندن هستیم.
خیلی از افرادی که به سراغ یادگیری روشهای تندخوانی میروند، از کند خواندن خسته شدهاند و یکی از دلایل را هم این موضوع عنوان میکنند که با وسواس خاصی مطالعه میکنند. این وسواس در خواندن نهتنها به آنها کمک نکرده که باعث میشود لذت مطالعه را کمتر احساس کنند و از فرصت کافی برای یادگیری بیشتر بازبمانند.
خوب است این افراد تند خواندن را هم یاد بگیرند تا بتوانند با این روش، سرعت مطالعۀ خود را تا حدی تعدیل کنند و از طرفی، یادگیری را به شکل دیگری هم تجربه کنند. این کمک میکند تا بتوانند بهمرورزمان در شیوۀ یادگیری خود تغییر خوبی ایجاد کنند.
- تند یا کند میخوانیم چون فکر میکنیم قرار است بین این دو یکی را انتخاب کنیم.
میتوانیم ترکیبی از تندخوانی و کند خوانی را امتحان کنیم ما بنا به دلایل مختلف، بهتر است از سرعت متفاوتی برای مطالعه کردن استفاده کنیم. بنا به موقعیتهای مختلف، باید هوشیارانه سرعت مطالعۀ خود را تغییر بدهیم. نمیشود با همان سرعتی که یک پست اینستاگرامی را میخوانیم، به سراغ خواندن یک کتاب فلسفی و مفهومی برویم.
هر محتوایی سرعتی متفاوت را میطلبد و بسته به توقعی که از خودمان برای یادگیری و درک مطلب داریم، لازم است در سرعت خواندن تغییر ایجاد کنیم.
- کند میخوانیم چون بلد نیستیم تند بخوانیم
اینکه بتوانیم تند بخوانیم و به کند خوانی روی بیاوریم یک چیز است و اینکه کند میخوانیم چون تند خواندن را بلد نیستیم و در مطالعه کردن مشکل داریم یک چیز دیگر است.
اگر کند میخوانیم چون راه دیگری برای خواندن سراغ نداریم، شاید بهتر باشد راه و روش مطالعۀ اثربخش را یاد بگیریم و بر این موضوع دقیقتر شویم و از خود بپرسیم: «اگر مطلبی چندان مهم نیست و باید سریع آن را بخوانم و از کنارش عبور کنم تا به موضوعات مهمتر برسم، آیا این کار را بلدم؟ آیا میتوانم سرعت مطالعه را تغییر بدهم؟» اگر این نیست شاید بهتر باشد خواندن به روشی متفاوت و سرعتی متفاوت را هم تجربه کنیم و یاد بگیریم.
- همۀ کتابها را با سرعت یکسان میخوانیم.
خواندن کتابهای کهن زمان بیشتری میبرد.
خواندن کتابهایی دشوارتر از سطح درک امروزمان، زمان بیشتری میگیرد.
اما خواندن کتابهایی که در حوزۀ تخصصی ماست، مطالبش برایمان آشناست و دغدغۀ چندانی برای درک و فهم موضوعات تکراری آن نداریم، با سرعت بیشتری پیش خواهد رفت.
پس موقعیت و شرایط خواندن روی سرعت مطالعۀ ما سایه میاندازد.
آیا میشود همۀ کتابها را کند خواند؟ آیا تندخوانی هیچ کمکی به ما نمیکند؟
ما بیش از تندخوانی یا کند خوانی، به انضباط در خواندن نیاز داریم.
تندخوانی مثل هر مهارت دیگری در کتابخوانی، یک ابزار است و قرار نیست از این ابزار همیشه و برای خواندن هر کتابی استفاده شود.
ما گاهی اوقات نیاز داریم نگاهی کلی به مضمون کتاب داشته باشیم تا دربارۀ انتخاب و خرید آن تصمیم بهتری بگیریم. گاهی نیاز است از قسمتهای سطحی کتاب سریعتر رد شد تا فرصت بیشتری برای ماندن با قسمتهای عمیقتر و جدیتر کتاب باشد. گاهی نیاز است تا تندخوانی را بلد باشیم تا بدانیم کجا و چطور و به چه میزان کند و آهسته بخوانیم و ضرباهنگ خواندن را آگاهانهتر انتخاب کنیم.
بهعنوانمثال وقتی روشهای درست یادداشتبرداری را یاد میگیریم، قرار نیست از هر کتابی و در هر شرایطی شروع به یادداشتبرداری کنیم. مثلاً نمیتوانیم رمان آناکارنینا را بخوانیم و مدام خواندن را قطع کنیم و از روی مهمترین قسمتهای داستان یادداشت برداریم یا رونویسی کنیم. با این کار ضرباهنگ خواندن را میکُشیم و لذت مطالعه را مطلقاً از بین میبریم.
حالا که در حین خواندن رمان یادداشتبرداری یا رونویسی نمیکنیم تا لذت خواندن با ما باقی بماند، آیا میتوانیم نتیجه بگیریم که بهکل یادداشتبرداری اشتباه است؟ البته که نه. همانطور که این موضوع اهمیت یادداشتبرداری را کم نمیکند، آن را بهطور جد هم زیر سؤال نمیبرد بلکه میشود یادداشتبرداری را یکی از محتویات جعبهابزار مطالعه کردن در نظر گرفت.
در مورد تندخوانی هم همین است. میشود آن را یکی از مهارتهای موجود در جعبهابزار خواندن در نظر گرفت و بهموقع و بهجا از آن استفاده کرد.
چرا کند خواندن مهم است؟
کند خواندن مثل کند غذا خوردن است. وقتی با آرامش غذا میخوری، از تکتک لقمهها لذت میبری. به دستگاه گوارش هم کمک میکنی تا راحتتر غذا را جذب کند. با کند خوردن مطمئن میشوی که هیچ قسمتی از غذا را از دست ندادهای.
کند خوانی هم همین است. وقتی کند میخوانی، میتوانی یقین پیدا کنی که هیچ تکۀ محتوایی را از دست نمیدهی. ضمن اینکه به فرآیند جذب محتوا کمک میکنی و اجازه میدهی تا ذهنت این تکههای محتوایی را با آرامش جذب کند.
میدانی که فقط قادر هستی مقدار محدودی از این تکههای محتوایی را بهعنوان غذای ذهنی، مصرف کنی و مازاد آن را باید دور بیندازی. ظرفیت ذهن ما محدود است و وقتی متناسب با محدودیتی که دارد به آن خوراک میدهی، نتیجۀ بهتری از آموختهها میتوانی بگیری.
ما آنقدر که از جزئیات یاد میگیریم، نمیتوانیم از کلیات یاد بگیریم.
وقتی جزئیات را با دقت میخوانیم، ذهن ما فرصت تطبیق دادن مطالب را با دنیای واقعی پیدا میکند و از مثالهایی که برای تأیید یا تکذیب کردن موضوع پیدا میکند، یادگیری را به شکل عمیق تجربه میکند.
اما با تند خواندن، ممکن است از هر چیز تجربهای محدود داشته باشیم:
کمی احساساتی میشویم، کمی لذت میبریم، کمی میفهمیم، کمی یاد میگیریم و درنهایت، حس چندان خوبی را از مطالعه کردن احساس نمیکنیم.
با کند خواندن ممکن است دچار کمالگرایی در مطالعه شویم اما الزاماً همیشه کمالگرایی در خواندن چیز بدی نیست. مثل این است که در یک بازی کامپیوتری، تلاش کنی تا از 100، صد بگیری. درست است که با 85 هم میتوانی به مرحلۀ بعد بروی اما با گرفتن نمرۀ 100، لذتی مشابه لذت کودکی را حس میکنی که با تمام پیچوخمهای بازی آشناست، تلاش کرده تا همۀ موانع را پست سر بگذارد و از وقتیکه برای بازی کردن گذاشته حداکثر استفاده را ببرد.
وقتی چالش خواندن برای یادگیری عمیق را برای خودمان راه میاندازیم، کمتر نیاز به دوباره خوانی را احساس میکنیم چون تا حد زیادی با پیچوخمهای مطالعه کردن آشنایی پیدا میکنیم.
چرا تند خواندن مهم است؟
شیوۀ مصرف اطلاعات برای ایدهها و موضوعات آشنا مهم است تا وقت خود را پای موضوعاتی نهچندان مهم و کلیشهای مصرف نکنیم و فرصتی برای پرداختن به موضوعات جدیتر داشته باشیم.
توان ذهن ما و زمان ما محدود است. با تند خواندن و گذار از موضوعات غیر مهم، فرصت بیشتری برای پرداختن به موضوعات جدیتر پیدا میکنیم. در جعبهابزار مطالعاتی ما، توانایی تندخوان هم یک جزء مهم محسوب میشود.
همۀ کتابها را نمیشود کند خواند. همینطور همۀ مطالب موجود در یک کتاب را هم نمیشود با سرعتی یکسان خواند.
پس مهم است که مهارت تند خواندن را هم بلد باشیم.
سرعت دنیای امروز و حجم اطلاعاتی که نیاز داریم داشته باشیم، به ما همیشه اجازۀ کند خوانی نمیدهد. سبک زندگی ما با گذشته تفاوت بسیاری کرده. با زمانی که میشد ساعتها با آسودگی لم داد و مان بلندی مثل در جستجوی زمان از دست رفته یا جنگ و صلح را خواند.
وقتی کتابی چندان عمیق نیست، نیازی نیست اطلاعات دست چندم را با سرعتی پایین خواند. بهتر است هرچه زودتر از آنها عبور کرد.
البته به این موضوع هم باید توجه داشت که کند خواندن همیشه یک انتخاب نیست. شرایط نامساعدی که در آن مطالعه میکنیم سرعت خواندن را کاهش میدهد. نداشتن تمرکز کافی، باعث میشود سرعت خواندن کاهش پیدا کند. ازاینرو گاهی تند خواندن روشی عامدانه برای تمرکز کردن بیشتر بر متن است. در این مواقع تندخوانی میتواند تمرینی برای افزایش تمرکز باشد.
همینطور تندخوانی میتواند مشوقی برای مطالعه کردن باشد. یکی از دلایلی که افراد بهسختی به سراغ مطالعه میروند این است که سرعت بسیار پایینی دارند. یادگیری مهارت تندخوانی به این افراد کمک میکند تا تمایل بیشتری برای مطالعه کردن داشته باشند.
وقتی در جعبهابزار مطالعاتی این افراد یک قلم اضافه میشود، با اعتمادبهنفس بیشتری به سراغ مطالعه کردن میروند.
وقتی مهارت تند خواندن را داشته باشیم، بهتر میتوانیم محتوای کتاب را مدیریت کنیم به این معنی که زمان اضافی برای پرداختن به قسمتهای غیر مهم صرف نمیکنیم، یاد میگیریم از قسمتهای اضافۀ متن عبور کنیم و با این کار زمان بیشتری را صرف بخشهای مهمتر محتوا خواهیم کرد.
وقتی هوسِ خواندن با آدم باشد ذغدغۀ سرعتِ مطالعه، به حاشیه میرود
هوسِ خواندن که با آدم نباشد، کتاب خواندن میشود وظیفهای که باید هر چه زودتر انجامش داد و از دستش خلاص شد.
کسی که چنین وظیفهای را حس میکند کتاب خواندهشدهاش هم روحی ندارد. نه گوشۀ صفحهای از کتاب تاخورده، نه یادداشتی در آن نوشتهشده و نه لذتی از خواندن برده است. فقط در مسابقهای که در آن هیچ برندهای ندارد شرکت کرده و زودتر ازآنچه باید به مقصد رسیده است.
در این سرعت برای رسیدن به نقطۀ پایان هم، احتمالاً نه لذت خاصی را تجربه کرده و نه فرصت کافی برای یادگیری به خودش داده است.
کتاب خواندن که به مسابقۀ سرعت تبدیل میشود، فلسفۀ مطالعه کردن زیر سؤال میرود. بودن با یک کتاب خوب و صرف ساعاتی با آن برای خواندندرمانی، تعمق و تجربۀ شیرین فکر کردن، جای خودش را به پریدن از روی محتوا و هر چه زودتر به پایان رساندن کتاب میدهد.
حرکت سریع چشم روی واژهها و بلعیدن لحظهای مفاهیم، جای خود را به درونی کردن و هضم مفاهیم کتاب میدهد.
از آنطرف، کسی که تند میخواند تا فرصت بیشتری برای رفتن به سراغ کتابهای دیگر داشته باشد، کمیت را قربانی کیفیت میکند. فرصت یادگیری از کتابی که در دست دارد را فدای هوسِ خواندن کتابهای بیشتر میکند.
یکی از دلایلی که تمایل به تندخوانی را بیشتر میکند این است که وقت تنگ است و کتابهایی که باید خوانده شوند زیاد.
اما میشود این موضوع را هم درک کرد که:
هستند افرادی که میخوانند تا صرفاً بگویند خواندهایم و با این کار توهمی از دانش برای خود ایجاد میکنند. برای اینکه به توهم دانستن دچار شویم و حرفی برای گفتن از کتابها داشته باشیم، به راههای بهتری هم میتوانیم متوسل شویم. شتابزدگی با مقولۀ یادگیری چندان مناسبتی ندارد. شاید برای تجربۀ این نوع از یادگیری، گشتن در شبکههای اجتماعی توجیهپذیرتر از کتابخوانی باشد.
برای دقیق خواندن، نمیشود روزنامهوار خواند و در چند ثانیه از مطالب عبور کرد.
باید پای کتاب ماند و اجازه داد تا ذهن در محتویات آن خیس بخورد.
بهتر است موقع خواندن کتاب از خود بپرسیم:
«چقدر از عمرم را حاضرم صرف خواندن این کتاب کنم؟»
آنوقت ممکن است تصمیم بگیریم، بدون عجله و با طمأنینه بخوانیم یا شاید کتاب را برای همیشه رها کنیم بدون اینکه درگیر بازی تندخوانی و کند خوانی شویم.
یک پاسخ
خانم عبدی گرامی، سلام.
واقعا سپاسگزار لطفتان به خاطر نوشتن این مقاله هستم.
جواب سوالم را که تقریبا 3 ماه در پی رسیدن بهش بودم در این مقاله پیدا کردم.
واقعا مچکرم.