«بدون کتابهای خوبی که خواندهایم بدتر از اینکه هستیم میبودیم. راضی به هر چه هست، نه به این ناآرامی، بلکه مطیعتر و روحیۀ انتقادی که موتور پیشرفت است اصلاً وجود نمیداشت. مانندِ نوشتن، خواندن هم اعتراضی است به کم و کسریهای زندگی.
کسانی باور ندارند که ادبیات نهفقط ما را به رؤیای زیبایی و سعادت فرومیبرد بلکه چشم ما را به روی هر نوع ستمی هم میگشاید. این کسان خوب است از خودشان بپرسند رژیمهایی که میخواهند رفتار شهروندان را از گهواره تا گور کنترل کنند چرا این همه از ادبیات میترسند و دستگاههای سانسور به پا میکنند تا ادبیات را سرکوب کنند و نویسندگان مستقل را بپایند.
این رژیمها میدانند که اگر بگذارند خیال آزادانه در کتابها پرسه بزند چه خطرهایی به همراه دارد. میدانند که خواننده آزادی لازم برای خلق داستان و آزادی حاضر در داستان را با تاریکاندیشی و هراسی که در دنیای واقعی پیش رو دارد مقایسه میکند و به این ترتیب داستان فتنه ساز از کار درمیآید.»
-خدمت به حقیقت، خدمت به آزادی | ترجمۀ رضا رضایی | نشر نگارۀ آفتاب
هر وقت میخواهم لذت خواندن را چندبارهتر کنم، سری به این سخنرانی ماریو بارگاس یوسا میزنم و مسحور جملههای آن میشوم.
دنیای کسی را تصور میکنم که نمیخواند یا خوب نمیخواند. یقین دارم این فرد جبر زندگی را بیش از هر کس دیگری انتخاب کرده است.
این فرد لذت تفکر نقادانه را از خود دریغ میکند. با فقر ِکلمات، با تهیدستیِ تجربیات بیرون کشیده از کتابها، با بیمصداقی در سخن گفتن و بیمصداقی در شنیدن برای هضم کردن شنیدهها و دیدهها، با نداشتن متر و معیار برای تشخیص خوب از بد اتفاقات، باید به عزای مرگِ استدلال بنشیند و تنها بپذیرد و دم نزند.
کسی که نمیخواند محکوم است با ذهنی پُر از خالی، پذیرای هر آن چیزی باشد که دیگرانش ترجیح میدهند.
اما کسی که تصمیمی برای استقلال اندیشه میگیرد و سبک و سیاق زندگی را به سازۀ ترجیحات خود سوار میکند، کتاب به دست میگیرد و با این کار، لحظۀ مهمی از هست بودن خود را رقم میزند.
خواندن، بهنوعی تیز کردن نظام فکری است برای آماده شدن در جنگی مدرن که از پسِ جنگ تن به تن در حال وقوع است.
جنگِ فکر در برابر فکر ابزار میخواهد و قدرت هیچ سلاحی برای مقاومت کردن در برابر هجوم افکارِ فلج، به تیزی و بُرندگی کتابها نیست.
در فرهنگهای پا گرفته بر سانسور چهرهها، خوشایند نیست با بیشتر در انظار گذاشتن ظواهر و چهرهها دل به دل چنین جوامعی داد. بهای این نوع دیده شدن سانسور اندیشه و بهتبع سانسور قلم است.
کتابها جبرانکنندۀ چنین عقبماندگیهای تحمیلی هستند و بهتبع تحمیلی برای دیگران ایجاد میکنند تا با سازۀ شکلگرفتۀ فکر و اندیشۀ ما همراه شوند.
در جامعهای که خوب نمیخوانند یا کم میخوانند، کتابها دست و پای فکر و اندیشۀ خوانندگانش را مانند سوزنی از انبار کاه بیرون میکشند و زندگی سعادتمندتری را در افق دیدش به تصویر میکشند.
کتاب خواندن ترجیحی برای زندگی بهتر نیست. ضرورت است.
یقین دارم که کم خوانی به کوتهنظری و خودبزرگ بینی میانجامد.
3 پاسخ
سلام و درود بر شما بانوی گرامی! مدت یک هفته می شودکه با این کانال معرفی شدم. وهمه روز بیشتر از ده ها مقاله شما را میخوانم. درود وصد درو بر اندیشهء ذلال شما ازخداوند منان برایتان طول عمر وعافیت خواستارم.
سلام دوست عزیز
نظرتون خیلی به دلم نشست.
ممنون از محبت و نگاه گرمتون.
ایام به کامتون باشه
خانم عبدی چقدر این مقاله زیبا بود. خدارو شکر میکنم که با کتابها رفیق هستم و هر روز رفاقتم جدیتر و صمیمانهتر میشود. سپاسگزارم که چشمان ما را با نوشتههای زیباتون روشن میکنید.