ناهید عبدی

موفقیت و رضایت انسان شفاهی و انسان مکتوب

سر آلفرد لایل زمانی گفته بود:

«دقت، مایۀ بیزاری ذهن شرقی است؛ اما اروپایی تا آنجا که بتواند دقیق بحث می‌کند. هوش تربیت‌یافته‌اش مثل ساعت کار می‌کند. ذهن شرقی همچون خیابان‌های تماشایی‌اش، به نحوی بارز گرفتار فقدان تقارن است.»

بگذریم که اینجا بحث شرقی و غربی ندارم فقط این موضوع را بهانه‌ای دیدم برای دوباره نگاه کردن خودم به دو موقعیت فکری:

انسان مکتوب در برابر انسان شفاهی.

که ممکن است در هر فرهنگی، در هر جامعه‌ای و هر عصری وجود داشته باشد.

این موضوع را مهم می‌دانم چون گمان می‌کنم دلیل بسیاری از کامیابی‌ها و ناکامی‌های ما، دقیقاً به همین موضوع برمی‌گردد.

 

انسان مکتوب فردی است که در قالب کلمات نوشته‌شده فکر می‌کند. از فضای انتزاعی و کلی‌گویی فاصله می‌گیرد. نه‌تنها در گفتار که در فکر کردن هم همین است. اگر می‌خواهد درست یا غلط چیزی را تشخیص بدهد و در برابر یک نظریه موضع خودش را مشخص کند به فرهنگ مکتوب روی می‌آورد.

این فرد به دیده‌ها و شنیده‌ها اکتفا نمی‌کند. به سراغ کتاب‌ها می‌رود. روی کاغذ آن مسئله را برای خودش تشریح می‌کند و به‌واسطۀ مکتوب کردن فکر و اندیشۀ خودش و مکتوب کردن فکر و اندیشۀ بقیه است که به یک راهکار روشن می‌رسد.

اما انسان شفاهی صرفاً به مسائل انتزاعی بیشتر تمایل دارد. خیلی نمی‌تواند برای آنچه می‌گوید یا درک می‌کند، دلیل و برهان محکم بیاورد. چون این فرد کمتر به سراغ مطالعه کردن می‌رود. برای اینکه مسائل را ریشه‌یابی کند و به سراغ تاریخچۀ آن‌ها برود، کوتاهی می‌کند.

به‌جای این کار به چیزهایی که در حال وقوع است اکتفا می‌کند. چون خیلی وقت‌ها برای به عمق رفتن لازم است فرد از باورهای خودش فاصله بگیرد و به پرس‌وجو و مواجهه با باورهای متناقض دیگران روی بیاورد؛ و این کار بسیار سخت است.

 

به همین دلیل احتمالاً انسان مکتوب نسبت به انسان شفاهی، شفاف‌تر فکر می‌کند. شفاف‌تر عمل می‌کند و درنهایت در بلندمدت از عملکرد خودش رضایت دارد. هرچند ممکن است از زندگی‌اش ناراضی باشد ولی هنگامی‌که به تصمیمات گذشتۀ خودش نگاه می‌کند، راضی است.

وقتی می‌بیند تصمیمات گذشتۀ خودش را بر پایۀ اصول و قواعدی چیده است که در زمان تصمیم‌گیری آن‌ها را درست تلقی می‌کرده است و این درست تلقی کردن صرفاً وابسته به احساسات و عواطف خاصی نبوده است. این دلایل با ریشه‌یابی و منطق همراه بوده است.

اما انسان شفاهی که دیدنی‌ها و شنیدنی‌ها را بیشتر درک می‌کند و افکار خودش را خیلی به قدرت کلمات مکتوب گره نمی‌زند، خیلی ثبات ندارد. به این دلیل که موقعیت‌ها بی‌ثبات‌اند. به دلیل اینکه تغییر جزء لاینفک زندگی است و وقتی موقعیتی تغییر می‌کند و دیده‌ها و شنیده‌ها تغییر می‌کند، افکار این فرد مثل گیاه بی‌ریشه‌ای می‌ماند که با باد به این‌طرف و آن‌طرف برده می‌شود.

 

ذهن انسان شفاهی برای دریافت نظر بقیه و در معرض آن قرار گرفتن و احساساتی شدن خیلی آماده‌تر است. درحالی‌که انسان مکتوب فیلترهای ذهنی دارد. چون می‌تواند مطالعه کند، می‌تواند بنویسد و قادر است دلیل مکتوب بیاورد. این‌ها همه فیلترهای ذهنی را شکل می‌دهند و درنتیجه بسیاری از افکار و اندیشه‌های القاشده پشت این سد فکری می‌ماند.

اگر واقعیتی پذیرفته‌شده از سوی جامعه وجود داشته باشد، قادر است آن را کنار بزند. اگر به او ظلم و ستمی شود، خیلی ساده‌تر آن را درک می‌کند و راه‌های مقابله با آن را بهتر پیدا می‌کند درحالی‌که انسان شفاهی که بیشتر درگیر احساساتش است، اولاً ظلم موجود را خیلی درک نمی‌کند و حتی اگر آن را بفهمد، اقدامات موجهی در برابرش انجام نمی‌دهد. ممکن است دچار حالت تکانشی شود و کارهایی انجام دهد که در بلندمدت به ضرر خودش تمام می‌شود.

 

در کل فکر می‌کنم انسان مکتوب می‌تواند شخصیت مستقلی برای خودش بسازد و در بلندمدت رضایت و موفقیت بیشتری را تجربه کند.

دلایل زیر را برای این نگاه تا حد زیادی درست می‌دانم:

 

نیاز به درک شدن و درک ارزش

انسان مکتوب خیلی ساده می‌تواند انسان شفاهی را درک کند و موضع خودش را در برابر او مشخص کند. این در حالی است که افکار ساختاریافته‌اش برای او نیازی به درک شدن توسط دیگری را کمتر ایجاد می‌کند.

درحالی‌که انسان شفاهی مدام پیِ تائید گرفتن، دیده شدن و درک شدن است. چون افکارش را به چارچوبی منسجم گره نزده است، می‌خواهد به‌واسطۀ درک شدن، قدری تسکین پیدا کند و از هرج‌ومرج فکری رهایی پیدا کند.

 

قدرت درک پیچیدگی و تطبیق‌پذیری با آن

دیدن یک اثر هنری و لذت بردن از ظاهر آن برای هر فردی مقدور است اما درک پیچیدگی‌هایی که باعث به وجود آمدن این اثر شده است و معنا و مفهومی که در پسِ آن خوابیده است، به نگاهی از موضع بالاتر نیاز دارد.

این تفاوتی است که بین انسان مکتوب و شفاهی اتفاق می‌افتد. انسان مکتوب به دلیل درگیر شدن با مطالعه و فرهنگ مکتوبِ گذشته و حال حاضر، ساده‌تر می‌تواند پیچیدگی‌های موجود در هر موضوع را درک کند و آن را فراتر از موقعیت ظاهری موجود ببیند.

انسان شفاهی بیشتر تمایل دارد موضوعات مختلف را منفک و جدا از هم ببیند. این در حالی است که درک ارتباط معنایی و عملکردی بین رویدادهای مختلف و پیوستگی بین وقایع مختلفی که در ظاهر هیچ ارتباطی باهم ندارند، برای انسان مکتوب ساده‌تر است.

 

فاصله گرفتن از انسان‌های معاصر و مجاور

انسان مکتوب می‌تواند فراتر و جلوتر از انسان معاصر خود زندگی کند. می‌تواند از قیدوبندهای فکری روزگارش رها شود و خودش را به عصری بالاتر از عموم مردم برساند. درحالی‌که می‌توانیم بسیاری از انسان‌های شفاهی را معاصر با انسان‌های مجاورش و یا حتی جزو گذشتگان بدانیم.

 

دقت ویروسی کلمات

فکر کردن در قالب کلمات، به انسان یاد می‌دهد تا دقیق‌تر فکر کند. افکار دقیق‌تر باعث می‌شود دقیق‌تر هم حرف بزند؛ و به همین ترتیب دقیق‌تر اقدام کند و دقیق‌تر موضع‌گیری خود را در جامعه مشخص کند.

این دقت نظر باعث می‌شود در بلندمدت نارضایتی و پشیمانی از تصمیمات گرفته‌شده کمتر شود.

اصولاً تردید کردن کار فرهنگ شفاهی نیست یا حداقل کمتر فرد را با شکاکیت مواجه می‌کند. درحالی‌که انسان مکتوب آگاهانه خودش را درگیر سؤالات متعدد می‌کند و با طرح پرسش‌های مختلف، ذهن سطحی‌اش را به چالش می‌کشد تا مجالی برای به عمق رفتن پیدا کند.

 

تفکر انتزاعی در برابر تفکر دقیق

انسان شفاهی در قالب چیزهایی که می‌بیند و می‌شنود فکر می‌کند. به همین دلیل بسیاری از افکارش انتزاعی است. دقیق نیست و نمی‌تواند به‌سادگی حتی از عهدۀ ریشه‌یابی افکار خودش برآید.

انسان مکتوب اما دقیق‌تر فکر می‌کند. اگر می‌خواهد موضع‌گیری خاصی داشته باشد یا تصمیمی بگیرد، ساده‌تر می‌تواند دلیل و برهان بیاورد. ممکن هم هست درنهایت آنچه انجام می‌دهد دقیقاً منطبق با افکارش نباشد اما همین‌که بر این موضوع آگاهی دارد می‌تواند تا حدی به آرامش خاطر برسد.

 

شکاکیت موفقیت‌آمیز و فیلترگذاری ذهنی

انسان شفاهی فضای ذهنی بازتری برای هر آن چیزی دارد که جامعه و اطرافیانش می‌خواهند به او القا کنند. او در قالب چیزهایی که قابل‌دیدن هستند فکر می‌کند و اگر قرار باشد جهت‌گیری خاصی داشته باشد، به قلۀ کوهی نگاه می‌کند که بیرون از آب مشخص است.

اما انسان مکتوب بعد از مطرح‌شدن هر چیز به سراغ مطالعه و بررسی روی کاغذ می‌رود. به همین دلیل راحت‌تر می‌تواند ریشه‌یابی کند و هر واقعه‌ای را فراتر از آنچه به نظر می‌رسد ببیند. او به تاریخچۀ هر چیز و علت ایجاد شدن آن به‌اندازۀ هست بودنش، اهمیت می‌دهد.

 

تغییر موضع شفاهی به مکتوب

شفاهی و مکتوب فکر کردن عموماً یک طیف است که هر فردی ممکن است در موقعیت‌های مختلف، درجایی از مختصات این طیف واقع‌شده باشد.

شاید یکی از دلایلی که این‌همه به خواندن و نوشتن اصرار ورزیده می‌شود همین باشد که کم‌کم از سمت تفکر انتزاعی و کلی و شفاهی، به سمت تفکر مکتوب حرکت کنیم.

حرکت روی این طیف یک‌جهت دارد چون فکر می‌کنم انسان مکتوب نمی‌تواند خودش را به نفهمیدن بزند؛ یعنی انسان آگاهانه هم نمی‌تواند دربارۀ آنچه می‌فهمد تلاش کند تا نداند.

تغییر موضع از سر طیف شفاهی تا مکتوب، به‌یک‌باره غیرممکن است.

دقت کلامی، دقت فکری و دقت عملکردی چیزی است که باید به‌مرورزمان در ما ریشه بدواند.

زمان لازم است تا کلاف سردرگم فکری ما گره به گره باز شود و مسائل و دیدگاه‌هایی که پیش رویمان قرار دارند برایمان شفاف و روشن گردد.

فکر می‌کنم برای تغییر این موضع، به یک نوع جدالِ درونی نیاز داریم.

جدالی برای دقت در به کار بردن هر کلمه،

جدالی برای به تأخیر انداختن فکر و عملکرد،

جدالی برای نپذیرفتن هر چیز شفاهی،

جدالی برای بسنده نکردن به قضاوت‌های زودهنگام،

و جدالی برای راحت‌طلبی و پیوستن به افکاری که برای عموم قابل‌فهم و قابل‌درک و بدتر از همه، قابل تائید است.

 

عضویت در کانال تلگرام ناهید عبدی

مطالب مرتبط

ذهن و مغز

انسان مکانیکی شاد

در فراسوی این شب تیره که مرا دربرگرفته به سیاهی مغاکی میام دو قطب برای روح شکست‌ناپذیر خود سپاسگزار خدایانم در شرایط طاقت‌فرسا نه پا

ادامه مطلب »

8 پاسخ

  1. سلام مهربانو جان
    بسیار لذت بردم از خواندن این نوشتار بسیار زیبا و دقیق
    موضوعی که مطرح فرمودید نقش بسیار کلیدی در رشد فردی ایفا می کند.
    به نظرم مطالعات فلسفی کمک قابل توجهی به پروراندن ذهن مکتوب می کند.
    چقدر خوبه که فرهنگ نوشتاری در میان مردمان کشور ما نیز پررنگ تر بشود.
    سپاس برای نوشته های پیشرو و کاربردی.

  2. خانوم عبدی

    نوشته تون “دقیق و فکر شده و عالی” بود … (یکی از اونایی که من واقعا خوشم اومد, لذت بردم از خوندنش و قابل تحسینه)

    و نظر شخصی من هم اینه که:موقعی که می خوایم آدما رو به مطالعه و کتابخونی تشویق و دعوت کنیم, حتما این نوشته شما رو هم بهشون بدیم بخونن … می تونه تأثیرگذار باشه.

  3. سلام
    مطلب بسیار آموزنده وخواندنی بود.
    این تغییر برای کسی که بیشتر سال های عمر خود را با فرهنگ شفاهی گذرانده بسیارمشکل و تقریبا غیر ممکن است

    1. مشکل که بله ولی نه غیرممکن.
      تعهد و لذت مطالعه این تغییر رو ممکن میکنه.

  4. ممنون استاد عزیزم
    بسیار عالی دقیق و شیوا و روان تفاوت افکار شفاهی و مکتوب رو بیان فرمودیدین . ودقیقا بهش رسیدم که ما زمانی که انسان مکتوب هرچیزی رو نمی پذیره فکر میکنه ، سوال میپرسه به دنبال استدلال هست و به قول شما تفکر نقادانه داره حتی به فکر کردن خودش هم فکر میکنه 🌻 ما از بعد از آشنایی با شما با نوشتن به صلح رسیدم 🥰😊

  5. سلام استاد عزیزم
    بسیار شیوا و روان در مورد فرد مکتوب و شفاهی صحبت کردین برام کلی یادگیری داشت ،
    متوجه شدم یک انسان مکتوب متفکر نقاد است وبه نحوه فکر کردن خودش هم فکر میکنه ، در کل استاد من از طریق گفته و نوشته های شما با نوشتن به صلح رسیدم 🌻💚♥️
    ممنون و سپاسگزارم از شما 🥰

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *