چند روز پیش توی یک کافه، دورادور به صحبتهایی نویسندهای گوش میکردم خوشقلم و نامی که در جمع هوادارانش نشسته بود. از آداب نوشتن میگفت و در پاسخ به این سؤال که چطور میتواند تا این اندازه متنوع و خواندنی بنویسد، از شرایط سادهای گفت که به گمانم هر نویسندهای کموبیش آن را تجربه کرده است.
اینکه برای نوشتن، محیط خاصی را فراهم میکند، لباس رسمی میپوشد، استحمام میکند و بنای نوشتن را همچون ضیافتی تکرارناشدنی، میگذارد. گاهی هم برعکس، پردهها را میکشد، اتاق را تاریک میکند و عریان مینویسد.
گاهی نویسنده مجبور است برای تصویرسازی بهتر محتوا، وارد محیطی شود که در کتابش به آن میپردازد. یک قمارخانه، یک زندان، خانۀ سالمندان، کویر یا هرجایی که مرتبط با موضوع کتاب است و قلم را به حرکت وادارد و به واقعیت نزدیک کند.
همۀ اینها به خاطر چیست؟ جذابیت بیشتر کتاب؟ درست نوشتن؟
به گمان من، ترتیب دادن آدابی برای نوشتن، حداقل به دو چیز کمک میکند:
- با احساس درست نوشتن.
- ساده و راحت نوشتن.
فارغ از اینکه کتاب داستانی است یا غیرداستانی،
فارغ از اینکه محتوای کتاب قرار است تا چه اندازه علمی یا احساسی باشد،
فارغ از اینکه مخاطب کتاب چه کسی است،
محتوا باید خوشخوان باشد و سپری کردن لحظات با کتاب، به تجربهای شیرین بدل شود.
پس بهتر است با احساس درست نوشتن و ساده و راحت نوشتن، بهعنوان دو پایۀ خوب نوشتن بنا شود تا محتوای کتاب همچون پلی معلق بین این دو بنای مستحکم حرکت کند و مسائل مختلف را به زیبایی و با انعطاف لازم، بازگو کند.
اما سؤال این است که چطور میشود به این دو دست پیدا کرد؟
چطور برای کتابنویسی آماده شویم که درنهایت محتوایی درخور و دلنشین تولید کنیم؟
به گمانم برای بهتر نوشتن، با توجه به موضوعات زیر، میشود به طرق مختلف عمل کرد که در ادامه تجربیاتم را در رابطه با هرکدام توضیح میدهم:
- آمادگی برای نوشتن وقتی یک ایدۀ تازه دارید.
- آمادگی برای نوشتن وقتی میخواهید از تجربیات شخصی بنویسید.
- آمادگی برای نوشتن وقتی میخواهید محتوایی گردآوریشده را تبدیل به یک کتاب کنید.
- آمادگی برای نوشتن وقتی میخواهید داستان بنویسید.
آمادگی برای نوشتن وقتی یک ایدۀ تازه دارید.
یکی از بزرگترین مشکلات در نوشتن کتابهایی که ایدهای تازه را عنوان میکنند، شوق وافر نویسنده و دلبستگی زیادش به موضوع کتاب است؛ و این دقیقاً مهمترین دلیل شکست یا موفقیت در نوشتن باشد. پس اشتیاق برای نوشتن، مثل چاقویی دو لبه عمل میکند که میتواند مفید و یا خطرساز باشد.
به نظرم بهتر است به ایدهای که در ذهن داریم، شخصیت بدهیم؛ یعنی آن را مانند موجود زندهای در نظر بگیریم که هویتی مستقل دارد. ببینیم این موجود قرار است چطور به نظر برسد؟
چطور قرار است وارد زندگی دیگران شود؟
قرار است چه تأثیری بگذارد؟
آیا تا الآن ایدهای مشابه آن در کتابهای دیگران بیانشده؟ روی این قسمت زمان کافی بگذارید و دراینباره بیشتر تحقیق کنید. چون زیاد پیش میآید دلبستۀ ایدهای شویم که به گمان خودمان تازه و بدیع است اما کسی قبل از ما آن را خیلی بهتر و در قالبی متفاوتتر بیان کرده است.
ایدههای نوشتن که بدیع و تازه به نظر میرسند، گاهی همان افکار بین شدۀ نویسندۀ دیگری هستند که دست و پای اضافه درآوردهاند.
پس بهتر است ایدهای که در سر داریم را به دهها کلمه تبدیل کنیم. جدول زیر برای نظم دادن به فکر، میتواند کمککننده باشد:
ردیف | پیادهسازی یک ایده در قالب موضوع کتاب |
1 | نامگذاری ایده (برگزیدن چند نام متفاوت) |
2 | تأثیری که ایده قرار است بر مخاطبش بگذارد |
3 | داستان شکلگیری ایده |
4 | داستانی که ایده سعی در بیان آن دارد |
5 | کلمات مرتبط با ایده |
6 | موضوعات اصلی مرتبط با ایده |
7 | موضوعات فرعی مرتبط با ایده |
8 | تصاویری که این ایده در ذهن باید ایجاد کند. |
9 | مثال و استعارههایی برای شفاف کردن موضوع ایده |
10 | ارتباط ایده با ایدههای نزدیک به آن (تفاوتها و شباهتها). |
11 | ارتباط ایده با زندگی مخاطب کتاب. |
12 | وجه تمایز ایده. |
آمادگی برای نوشتن وقتی میخواهید از تجربیات شخصی بنویسید.
نوشتن از موضوعاتی که خیلی نزدیک به ماست، سختتر است. چون این موضوعات را اینقدر درونی کردهایم که سخت میشود کلمهای برایش پیدا کرد و بار آن همه احساس را سوارش کرد.
برای نوشتن از تجربیات شخصی، فقط یادآوری و احساس کردن کافی نیست. بیش از همه، شناسایی کلمات و تسلط بر نحوۀ چیدمان آنها کنار هم لازم است تا عمق کلام منتقل شود.
برخلاف آنچه عموماً توصیه میشود، به نظرم بهتر است برای این نوع نوشتن، قدری از احساسات درونی فاصله بگیریم و خود را از بطن ماجرا دورتر کنیم.
وقتی یقین پیدا کردیم که اینقدر فاصله گرفتهایم که نه احساس لازم برای نوشتن را از دست دادهایم و نه در منجلاب احساساتی گری دستوپا میزنیم، آنوقت شروع به نوشتن کنیم.
میشود یک سؤال سهقسمتی از خود پرسید تا نوشتن را قدری راحتتر تجربه کنیم و همینطور مطمئن شویم که در فاصلۀ درستی از خودمان ایستادهایم:
- چرا میخواهم بنویسم؟
- در این کتاب چه موضوعاتی را میخواهم بگویم؟
- چطور میخواهم تجربیاتم را منتقل کنم تا خواننده را با درونیترین احوالاتم همراه کنم و آنچه در ذهن دارم را با کمترین تغییر منتقل کنم؟
آمادگی برای نوشتن وقتی میخواهید محتوایی گردآوریشده را تبدیل به یک کتاب کنید.
قبل از هر چیز، بهتر است به روح کتاب فکر کنیم. ببینیم میخواهیم این کتاب چه تأثیری بر مخاطبش بگذارد؟
برای اینکه بهتر متوجه این موضوع شویم، لازم است برگردیم و از خود بپرسیم «من چرا میخواهم این کتاب را بنویسم؟»
وقتی به چراییِ نوشتن پی بردید و برایتان شفاف شد که این کتاب قرار است چه نقشی در زندگی خوانندهاش بازی کند، حالا میتوانید دستبهکار شوید و راحتتر و هدفمندتر بنویسید.
- پنج تا ده موضوع اصلی را که قرار است راجع به آنها در کتاب صحبت کنید را مشخص کنید.
- با توجه به این موضوعات، مطالب گردآوریشده را دستهبندی کنید.
- برای هر دسته، کلمات کلیدی، خلاصهای از محتوا، تأثیر روحی و روانی بر مخاطب، تغییری که قرار است ایجاد کند، شروع، میانه و پایان محتوا، مثال و استعاره و سایر آرایههای ادبی برای فهم بهتر موضوع را شخص کنید.
نوشتن سخت نیست. نظم دادن به فکر و تبدیل افکار به کلمات معنادار است که سخت است.
آمادگی برای نوشتن وقتی میخواهید داستان بنویسید.
در نوشتن داستان، خلاقیت و احساس نویسنده مهمترین نقش را بازی میکند. پس قبل از اینکه به سراغ نوشتن بروید، شرایطی را مهیا کنید که در آن، احساس شما قویتر است و در آن محیط میتوانید خلاقانهتر رفتار کنید.
محیط نوشتن را طوری مهیا کنید که محرک خوبی برایتان باشد.
ساعت نوشتن را طوری تنظیم کنید که ذهنتان در آن ساعت پویاتر باشد.
وقتی حس و حال خاصی دارید که مرتبط با حال و هوای نوشتن و موضوع کتاب است، آنوقت به سراغ نوشتن بروید.
همۀ این موارد را میتوانید با قرار گرفتن در محیطی مناسب، محقق کنید. شاید لازم باشد چند صباحی را در محیطی کاملاً متفاوت با جایی که زندگی میکنید، سپری کنید.
نقشه راه نوشتن کتاب
اگر به اطلاعات بیشتری دربارۀ اصول نوشتن کتاب نیاز دارید، مطالب زیر را مطالعه کنید:
نوشتن کتاب با یادداشتهای روزانه
نقش تحلیل رفتار متقابل در نوشتن کتاب
الهام و نبوغ در نوشتن کتاب از کجا میآید؟
باز کردن گره کور جملهها در نوشتن کتاب
۴۰ ایدۀ کاربردی برای نوشتن کتاب
نوشتن کتابهای قصدگرا و نشانهیاب
چگونه یک کتاب خواندنی بنویسیم؟