گاهی مجبوریم با نبود یقین و نداشتن اطمینان پیش برویم.
گاهی آغاز مسیر مبهم و نامعلوم است.
هر آن احتمال زمین خوردن و شکست و اشتباه کردن وجود دارد.
خصوصاً اگر راه تازه باشد و ایده خلاقانه و حرکت در نتیحۀ تغییر ذهنی.
با همۀ اینها دلیل نمیشود بی حساب و کتاب ریسک کنیم.
ریسک کردن اگر حساب شده باشد معنادار است.
خود را به دل اتفاقات زدن و به امید گشایشی از بیرون ماندن، دیر یا زود منجر به سقوط خواهد شد.
برخلاف آنچه اغلب ما باور میکنیم، افراد بزرگ ریسکهای بزرگشان را با چشم و گوش بسته انجام نمیدهند. آنها ریسک میکنند اما پشت هر ریسک، تعمق و تفکر نهفته است.
من فکر میکنم با این اقدامات میشود ریسک را حساب شدهتر و منطقیتر داشت:
· تحقیق کردن برای شناسایی راههای اشتباهِ طی شده و تکرار نکردن آنها یا تغییرشان به نحوی که کارآمد باشند.
· محدود کردن گزینههای پیشرو به چند گزینۀ موردتأیید افراد باتجربه یا گزینههایی که در تحلیلها منطقیتر به نظر میرسند.
· بررسی مسیر مشابهی که افراد دیگر پیمودهاند نه برای تقلید رفتارشان بلکه برای تقلید نحوۀ فکر کردن و شناختن مدل ذهنی آنها.
· مکتوب کردن نقشه راه با جزئیات.
· کنار زدن خوشبینی افراطی و جایگزین کردن واقعیبینی با آن
· باز کردن چشم واقعبین برای دیدن مسیری که بازار و رقبا به آن سمت میروند
· بها ندادن بیش از حد به خواستههای بزرگ و دور و درعوض بها دادن به اقدامات کوچک روزانۀ قابل انجام
· اعتماد به شهود. شهودی که از دنیای منطق خارج است و قوانین پیچیدۀ خودش را دارد.
· کمک گرفتن از افراد باتجربهتر یا حداقل مشورت کردن با آنها
· بررسی منابعی که امروز در دسترس است و بررسی میزان توانمندی که این منابع به ما میدهد
· همراه شدن با تیمی حرفهای
· هربار برداشتن یک قدم، هربار عرضه کردن بخشی از تولیدات فکری و عملیاتی و هربار تمرکز بر یک بخش از کار
1 دیدگاه. دیدگاه جدید بگذارید
من از عبارت «تاس انداختن» زیاد استفاده میکنم. خصوصا برای مواقعی که علیرغم تلاش کافی، رسیدن به نتیجه ی مطلوب کاملا در گروی عملکرد من نیست و عوامل خارج از کنترل من تاثیر زیادی بر نتیجه دارند. در چنین مواقعی فکر میکنم که درون یک بازی هستم و باید با توجه به آنچه تاس نشان میدهد برای قدم بعدی تصمیم بگیرم، اما این مانعی برای تاس انداختن نیست.