- بیپروا خواستن و طلب کردن
- بدون محدودیت فکر کردن
- بزرگ شدن تا جایی که ممکن است
- ادامه دادن تا حدی که در توان است
ذهن هیچ کدام از ما با چنین مواردی غریبه نیست.
جامعه، فرهنگ غالب و روند تغییرات این روزها مدام از ما میخواهد
بیشتر باشیم،
بزرگتر شویم،
کسبوکارمان را بیپروا گسترش دهیم،
مرزهای دانش شخصیمان را تا جایی که میتوانیم در قالب کلاسهای درس و یادگیری آزاد پیش ببریم،
ارتباطات بیمرز و گسترده بسازیم،
و هر جایی که برایمان امکان دارد، به هر روز بیشتر و بزرگتر شدن فکر کنیم.
کمتر پیش میآیآبآآید کسی به ما یادآوری کند که برای بزرگ شدن حدومرز بگذاریم و گاهی نیاز است ترمز پیشرفت را خودخواسته بکشیم.
این را بیشتر نشانۀ ضعف میدانیم و من فکر میکنم به دلیل داشتن همین نگرش است که بسیاری از آدمها را ناامید و نگران میبینیم و نمیتوانیم تناسبی بین فعالیتهایی که انجام میدهند و دستاوردهای اندکشان برقرار کنیم.
گاهی سود بیشتری از کوچک ماندن میبریم چون فهمیدهایم حد توانایی ما و منابعمان تا کجا به ما اجازۀ مانور میدهد. این قاعده همیشه درست نیست که با بزرگتر شدن شانس و فرصت بیشتر میشود. گاهی کوچک ماندن، مسیر هموارتری تا رسیدن به مقصد است.
· این نشانۀ قدرت است که وقتی همه به شکلی بیپروا به سمت بزرگ شدن پیش میروند، بدانیم که میتوانیم انتخاب کنیم کوچک بمانیم.
· انتخاب کنیم تا وقتی رشد فکری ما کم است، تا وقتی تجربیات ما محدود است، تا وقتی فرصت زیادی برای روبهرو شدن با دنیای کارمان نداشتهایم، محدود رشد کنیم.
· انتخاب کنیم تا وقتی قابلیتهایمان به اندازهای که کار باارزش از ما طلب میکند نرسیده است، محدودتر بمانیم و به خودمان فرصت رشد و یادگیری بیشتری بدهیم.
· انتخاب کنیم در سرعت سرسامآور آدمها به سمت رشد، سرعت خود را کم کنیم و زمان بیشتری برای فکر کردن به مسیر، انتخاب راهی متفاوتتر و باارزشتر صرف کنیم.
کوچک ماندن یا پیشرفت تدریجی نشانۀ ضعف نیست. در صورت درست فکر کردن و انتخاب آگاهانه میتواند نشانۀ ذکاوت و واقعبینی باشد.
همانطور که اگر ثروت عظیمی را به مدیری ببخشند که مسیر انجام کار را نمیداند و میتواند این ثروت را یک شبه به باد بدهد، ما هم اگر متناسب با رشدی که در طلب آن هستیم روی افزایش قابلیت و توانمندیهایمان کار نکنیم، دیر یا زود میبازیم.
از طرفی فکر میکنم نیاز به بازبینی مداوم ارزشهایمان در مسیر کاری داریم.
ممکن است در فهرست ارزشهایمان مواردی مثل «آرامش» یا «رشد فردی» در اولویت باشد. چنین اولویتهایی با رشد سرسامآوری که به سمت آن تشویق میشویم میتواند مغایر باشد. در اینجا بهتر است ببینیم همرنگ شدن با خواستۀ جمعی را با قربانی کردن کدام ارزشهایمان همسو کردهایم.
کسبوکاری که تصمیم میگیرد کوچک بماند تا به همان نسبت دردسرهای کمتر و آرامش بیشتری را تجربه کند، از یک استراتژیِ برندۀ آگاهانه استفاده میکند.
فردی که تصمیم میگیرد برای رسیدن به مقصدی که عموم مردم به سمت آن میدوند تعلل کند، فرصت بهره بردن از لذتهای کوچک مسیر را برای خودش فراهم میکند.
کسی که به فریاد «عجله کن و بزرگتر شو» جمعی گوش نمیدهد و تلاش میکند در هر مرحلۀ کار ابتدا منابعش را تجهیز و تأمین کند بعد به پیمودن پلههای بالاتر فکر میکند، نگرانی کمتر و عزتنفس بیشتری را در مسیر خواستههایش تجربه میکند.
کوچک ماندن یک انتخاب است.
رشد تدریجی یک استراتژی است.
به تناسب رشد کردن، تلاش برای افزایش منابع و قابلیتها، یک نگرش درست است.
خوب است گاهی به تشویق عمومی برای هر روز بیشتر شدن پشت کنیم، قدری فکر کنیم و با توجه به ارزشهایمان به این فکر کنیم که کدام راه برایمان بهتر است.
4 پاسخ
سلام. خیلی تأملبرانگیز بود. این روزها دغدغۀ من همین موضوع هست. یه سردرگمی خاصی دارم. وقتی به ندای قلبم گوش میکنم، من رو به سمت خیلی بیسروصدایی داره هدایت میکنه، ولی ذهنم داره باهام بازی میکنه که نکنه از بازیها عقب بمونی یا …
سلام چقدر این پست شما با روحیات من هم سان هست
من خیلی به این فکر میکنم که اثر جامعه رو از خودم پاک کنم
و همیشه به اون ایده ای که دارم تمرکز کنم
این موضوع را شاید اولین بار در کودکی با مطالعه کتاب «سلام ای ستاره ها» و بعدها با کتاب «در تکاپوی معنا» (هر دو کتاب داستانهای کودکانه هستند یکی درباره تکه ذغالی بود که با تحمل صبر و فشار به الماس تبدیل شد و دیگری درباره کرم ابریشمی که با پیله کردن به پروانه تبدیل شد) یاد گرفتم. صبر امروز من که باعث حل بسیاری از مشکلات شده است، از همین دیدگاه نشات گرفته است.