نمیدانم برای شما هم پیشآمده که قسمتی از خانه، یک خیابان، یک کتابفروشی، جایی از محل کار یا در کل قسمتی از دنیای اطراف شما، برایتان معنایی فراتر از آنچه هست، پیداکرده باشد؟
احتمالاً حادثهای، فعالیتی یا شخصی خاص به آن مکان روح بخشیده است و مهمتر اینکه احتمالاً شما در آنجا، با احساس خود ملاقات کردهاید.
قسمتی کوچکی از خانۀ من، در نزدیکی شومینه، محل قرار ملاقات من با ایدههای تازهام است. هر وقت میخواهم بنویسم، فکر کنم و یا بخوانم، مشتاقانه به آنجا میروم تا بافکرهای تازهام، قرار ملاقاتی ترتیب دهم.
ایدهها از راههای مختلفی به ذهنمان میرسند. پیادهروی، دیدن مناظر تازه، ملاقات با یک دوست، خواندن کتابی جدید، دقیق شدن روی مسائل پیشپاافتاده و تجربههای تازه، راههای مختلفی هستند که ایدهها را در ذهن ما جاری میکنند.
مهم نیست ایدهها از کجا میآیند، مهم این است که آنها را در جای ثابتی، پرورش دهیم.
انجام کار درجایی ثابت، چند مزیت عمده برایمان ایجاد میکند:
- ذهن ما نسبت به این مکان شرطی میشود و با رفتن به آنجا، ناخودآگاه قوۀ تخیلمان به کار میافتد.
- تعهد به مکانی ثابت، باعث افزایش تعهد کاری میشود.
- تمرکز برای انجام کار افزایش پیدا میکند.
- بعد از مدتی، این مکان به عنوان ابزاری برای کارمان تبدیل میشود و ما میتوانیم آن را وسیلهای برای کمک به نیروی خلاقیتمان بهحساب بیاوریم.
مهم است که به جهانی که در اطرافمان تعریف کردهایم، معنا ببخشیم. معنای یک مکان میتواند محلی برای کار کردن و ایده پردازی باشد، میتواند جایی برای زنده کردن احساس ما نسبت به اتفاق یا فرد خاصی باشد و یا میتواند مکانی برای ملاقات با خودمان باشد.
اینگونه است که جهان برای همه یکشکل ثابت ندارد. این وظیفۀ ماست که با هنرِ خود، هر گوشه از جهانِ بهظاهر ساکت و بیروح اطرافمان را، معنایی تازه ببخشیم.
یک پاسخ
واما چه زیبا جانم سخن از دل ما گفته ای ، بخشیدن معنا به دنیای اطرافمان:
مهم آن چشمی است که دنیا رامی بیند همه ما دنیای اطرافمان را بر وفق مراد دلمان و خواسته های دلمان میبینیم پس قبل از معنای دنیایمان خواسته دلمان را معنا کنیم تا بتوان معنای های متفاوت دنیا را بیابیم .
باتشکر محسن فهمیده