ناهید عبدی

یک کلمه برای سال 97

«کلمه‌ای که زندگی شما را تغییر می‌دهد»، عنوان کتاب کوچکی است که ایده‌ای ساده و البته کاربردی را ارائه می‌دهد.

در این روزهای شروع سال جدید که خیلی از افراد به دنبال هدف‌گذاری و تغییر در زندگی هستند، به نظرم رسید ایدۀ این کتاب می‌تواند مؤثر و بسیار مفید باشد.

قرار است یک کلمه را به عنوان کلمۀ سال 97 انتخاب کنیم و کل سال را به زندگی کردن با آن کلمه اختصاص بدهیم.

وقتی شروع به هدف‌گذاری برای سال جدید می‌کنیم، کمتر پیش می‌آید به تک هدف بسنده کنیم و لیست بلندی از آرزوها و اهدافمان را می‌چینیم و البته اغلب اوقات هم به تعداد کمی از اهداف تعیین‌شده، می‌رسیم.

ترجیح می‌دهم مزیتی که انتخاب تک کلمه به جای این لیست بلندبالا دارد را، از زبان همین کتاب عنوان کنم:

هر چه کمتر، بهتر. سادگی قدرت دارد. تعیین یک کلمه، باعث می‌شود هدفتان در طول سال احیا شود و تمرکز و قدرت بی‌نظیری را در زندگی‌تان به دست آورید.

درست مثل وقتی‌که ماشین جدیدی می‌خرید و همان مدل را همه‌جا می‌بینید، یک کلمه‌تان را همه‌جا پیدا می‌کنید و همین باعث می‌شود طرز فکرتان، کلمه‌هایتان و روابطتان دست‌خوش تغییر شود.

با پذیرش و مالکیت یک کلمه برای 365 روز، زندگی ما تغییر می‌کند چون یک کلمه، تمرکز لیزری ایجاد می‌کند و ابعاد مختلف زندگی ما شامل بُعد روحی، روانی و ارتباطی ما را درگیر می‌کند.

شما فوراً متوجه فرصت‌هایی برای پیشرفت می‌شوید اگر این یک کلمه را مدام پیش روی خود ببینید و بر آن متمرکز باشید. پس بهتر است آن را در محل‌هایی بچسبانید که همیشه جلوی چشمتان باشد. هر چه از دید دور باشد، از ذهن می‌رود.

آنچه امروز انجام می‌دهید فردای شما را مشخص می‌کند و آنچه هر سال انجام می‌دهید، میراث شما را تعیین می‌کند. یک کلمه برای سال، تصمیم کوچکی است که می‌تواند میراث شما را تغییر دهد.

عضویت در کانال تلگرام ناهید عبدی

مطالب مرتبط

ذهن و مغز

انسان مکانیکی شاد

در فراسوی این شب تیره که مرا دربرگرفته به سیاهی مغاکی میام دو قطب برای روح شکست‌ناپذیر خود سپاسگزار خدایانم در شرایط طاقت‌فرسا نه پا

ادامه مطلب »

6 پاسخ

  1. من به اين نتيجه رسيدم كه وقتي زمانم را با كاري پر ميكنم كه تصميمش را گرفته ام . انگار از اون به بعد تمرين ميكنم كه خودم را نسبت به فرصتهاي ديگر به كري بزنم تا فقط همان كار را انجام دهم . واگر به فرصت بعدي خودم را شيفت بدهم باز همان آش و كاسه براي بقيه فرصت ها خواهد بود . در طول زندگيم دوستاني داشتم كه هر چي خواستند تقريبا بدست آوردند. يكي در سازمان ملل پست گرفته و يكي مثل علي لاريجاني در مجلس . ولي اونا هم با چسبيدن به موقعيت فعلي شون فرصتهاي زيادي را قرباني كرده و از دست داده اند .

  2. هدف گذاري با مغز خامتر امروزم نسبت به فردا يني چال كردن هدف بهتري كه فردا ميتونستم بگيرم چون بصيرتر از امروز ميشوم . از بس دلمان به اين هدف گذاري هاي پيش پا افتاده خوش كرديم كارمون به اينجا كشيده شده كه هنوز فقط ميتونيم آسمان را تماشا كنيم .

  3. و اين ميشه كه ما وقتي به اين آخر عمري مون ميرسيم حسرت كارهايي را كه نكرديم ميخوريم . درست ميگين شما ولي كدوم كلمه است كه خودش زير مجموعه كلمه ديگري نباشه ؟ تا اونو آويزه گوشمان كنيم . كدوم بزرگترين ريسكي است كه هيچوقت پذيرفته نشده تا يكي از ما آدما امروز بپذيريم؟ همه روياهايي كه ما ادما دنبال كرديم و ميكنيم ، هيچكدوم واقعا پاسخ اينكه براي چي آمديم و براي چي بوجود آمديم رو ميده ؟ بله ميده منتها بخش بسيار كوچك اش را . ولي اكتفا كردن به همين كلمات زير مجموعه اساس عقب ماندگي ماست . هر كلمه رو ميشه سيموليت كرد و از خيرش گذشت ، پيش از اين كه عمرمان را هدر بديم . من معتقدم كه هر موهبتي را بايد پس بزنم . هر رويايي را بايد پس بزنم . چون اگر نزنم اون وسطاي عمرم از چشمم بالاخره خواهد افتاد و روياي بهتري جايش را خواهد گرفت كه با توجه به فرتوتي و پيري ام ديگر فقط واقعا رويا و توهم باقي خواهد ماند . ما با انتخاب هر هدفي در واقع تصميم ميگيريم كه بانرخ همان هدف زندگي كنيم . چرا بايد براي خودم نرخي بذارم كه آخرش ميدونم كممه . هدف گذاري يكساله و ده ساله و .. همش تاحدي مارا موفق ميكنه ولي چرا بايد به حدي قناعت كنيم . از بس به اين حدها قانع كرديم شديم اين . يني هي خودمون را ارزون فروختيم .

    1. دوست بزرگوار
      تغییری که در نگرش ما به مرور زمان ایجاد می شه، بدیهی و یکی از مهم ترین ضروریات زندگی ماست. اینکه هدف امروز رو پس بزنیم به این دلیل که مطمئنا فردا کارساز نخواهد بود، مثل اینه که دست روی دست بگذاریم، گوشۀ دنجی پیدا کنیم و به انتظار مرگ بنشینیم. چون بالاخره می دونیم ته این دوندگی ها، مرگ سراغ مون خواهد اومد.
      تا وقتی راهی رو در پیش نگیریم، طعم خوب یا بد بودنش رو نچشیم، امکان نداره برای طی کردن سطح بالاتری از هویت مون دست به کار بشیم.
      من فکر می کنم ارزون فروختن خودمون یعنی این قدر اهدافمون بلندپروازانه یا غیرواقعی باشه که مدام ناتوانی خودمون رو به خودمون یادآوری کنیم و به جای عملگرایی، مدام شکایت و ناله کنیم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *