«شبکههای ارتباطی، فیلترهای اطلاعاتی ما محسوب میشوند».
بد نیست چند دقیقه وقت بگذاریم و به این نقلقول از دان تاپسکات، فکر کنیم.
اگر بخواهیم تعریف دقیقی از جهانی که در آن زندگی میکنیم، داشته باشیم، به نظرم به جای اینکه مقیاسمان را بهاندازۀ قاره و کشور و شهر، بزرگ کنیم، بهتر است جهانی را تعریف کنیم که خودمان را در آن محصور کردهایم.
تعریف جهانی که در اطراف خودمان ساختهایم، کوچکتر و البته واقعیتر است.
این جهان کوچک میتواند مجموعهای از این موارد باشد:
افرادی که با آنها معاشرت میکنیم.
کتابهایی که میخوانیم.
دوستان و همکارانی که بیشترین زمان عمرمان را با آنها سپری میکنیم.
سایتها و شبکههای اجتماعی که دنبال میکنیم.
کاری که انجام میدهیم؛
و حتی موسیقی و فیلمی که انتخاب میکنیم.
ما با پرداختن به این موارد، دنیایی را که متعلق به ماست و جهانی را که ما متعلق به آن هستیم را تعریف میکنیم.
ما نمیتوانیم به همۀ آنچه در اطرافمان میگذرد، اشراف کامل داشته باشیم، تنها میتوانیم کسانی را برای ارتباط برقرار کردن انتخاب کنیم و از طریق این شبکههای ارتباطی، اطلاعاتی فیلتر شده و محدودتر را به دست آوریم.
آنچه باعث رشد و موفقیت ما میشود، جایگاه ما در جهان و نسبتی است که با آن داریم.
موقعیت ما در جهان، تقریباً مختصاتی کپی شده از جایگاه اطرافیان ما و شبکههای ارتباطی ماست.
در جهانی که ارتباطات و اطلاعات، حرف اول را میزند؛ و با توجه به قانون ذکرشده از دان تاپسکات در ابتدای مطلب، بیراه نیست اگر بگوییم برای سنجیدن میزان رشد و موفقیت فعلی و آیندهمان، فقط لازم است نگاهی به اطرافیان خودمان بیندازیم.
ما با انتخاب اطرافیان و شبکههای ارتباطی، برشی به جهان هستی میزنیم و سهم خود را از رشد و موفقیت، بهاندازۀ همان تکه طلب میکنیم.