وقتی مفهومی بر اثر تکرار زیاد به کلیشه تبدیل میشود، ممکن است باعث شود دقت خود را نسبت به ابعاد آن از دست بدهیم.
احساس میکنم «هنر خوب گوش کردن» مانند خیلی از مفاهیم دیگر، زودتر از آنچه باید به حالت کلیشه درآمده است. فکر میکنم هنوز فرصت نکردهایم ابعاد آن را درست بشناسیم اما این قدر راجع به آن حرف زدهایم و شنیدهایم که مانند موضوعات کلیشهای دیگر، قدری با احتیاط با آن برخورد میکنیم.
شاید چیزی که راجع به آن کمتر شنیدهایم حدومرز خوب گوش کردن است.
کسی که خیلی خوب گوش میکند بدون آنکه حدومرز آن را درست بشناسد، میتواند به عنوان فردی منفعل، بیتفاوت و یا حتی بیاطلاع شناخته شود؛ یا از طرف دیگر میتواند به عنوان فردی فرصتطلب شناخته شود که گوش میکند تا خودش را مطرح کند.
اینها را گفتم که به «هنر اظهارنظر نکردن» برسم.
این موضوع مدتی است که در کلاسها و مکانهایی که امکان اظهارنظر عمومی وجود دارد، فکرم را به خودش مشغول کرده و تلاش کردهام با تمرکز بیشتر بر آن، به یک مفهوم دست پیدا کنم.
با پاسخهایی که در این مدت دریافت کردهام، میتوانم سؤال مهمی را برای خودم مطرح کنم:
چگونه میتوانیم دیگران را از بیسوادی خودمان آگاه کنیم؟
وقتی موضوع مهمی مطرح میشود، احتمالاً در گوشهای از گستردگی مفهوم خود، جایی برای مطرح کردن مثال نقض دارد.
خیلی وقتها میبینم به دنبال پیام درستی که مطرح میشود، خیلیها دقیقاً تمرکز کردهاند تا به همین گوشۀ متناقض از بحث، دست پیدا کنند.
کمتر موضوعی است که به صورت مطلق درست باشد و جایی برای تردید باقی نگذارد.
اگر برایم امکانپذیر بود به این افراد توصیه میکردم که اگر حجم انرژی که برای پیدا کردن مثالهای نقض صرف میکنید را صرف پیدا کردن مصداقهای مفید برای موضوع مطرحشده بکنید، برایتان خیلی مفیدتر خواهد بود.
باکمی بیدقتی، فکر میکنم میتوان هنر خوب گوش کردن را در این موارد هم جستجو کرد:
هنر خوب گوش کردن یعنی من با آگاهی از اینکه مثالهای نقض برای موضوع وجود دارد، تلاش میکنم به آنها فکر نکنم و خودم را به جریان فکری مطرحشده بسپارم.
هنر خوب گوش کردن خیلی وقتها یعنی روی سواد خودمان درپوش بگذاریم تا سواد جدیدی در ما شکل بگیرد.
هنر خوب گوش کردن یعنی بهتر است اظهار فضل نکنم و اجازه دهم مفهوم با همۀ نواقصش و با وجودی که نمیتواند در همۀ شرایط درست باشد، دریچههای جدیدی از ذهنم را باز کند.
هنر خوب گوش کردن یعنی به دیگران این فضا را بدهم تا بدون آنکه به مثال نقضی که من در ذهن دارم توجه کنند، با تمام تمرکز متوجه مفهوم مطرحشده باشند.
هنر خوب گوش کردن یعنی من آگاهم که ابراز نظر نکردن، میتواند نشانۀ بزرگتری از سواد من باشد تا متوسل شدن به ذهن تناقض یابی که همواره به دنبال نقض کردن سواد بقیه یا حداقل ناقص جلوه دادن موضوع مطرحشده است.
5 پاسخ
سلام
مطلب بسیار زیبایی بود مدتی هست که شما و نوشته هایتان را دنبال می کنم سخنانتان بسیار ژرف ،زیبا و ظریف است .
از شما سپاسگزارم که یافته هایتان را بی هیچ چشم داشتی با هم چو منی به اشتراک می گذارید.
برای شما سلامتی و سربلندی و برای قلمتان سبزی و مانایی آرزو مندم .
ممنون از این همه لطف شما دوست عزیز
خوشحالم که نوشته هامو دوست دارید و خوشحال ترم از همراهی تون. برام خیلی ارزشمنده.
کامیاب باشید
بسیار عالی
گاهی همون مثال نقض ممکن هست نظر گوینده رو به تمام مطلب عوض کنه. میشه اون مثال نقض رو طور سازندهای بیان کرد
من هم موافقم اما رجع به این مورد چی فکر میکنی؟ میشه راه حلی هم برای این موضوع پیدا کرد؟
الان همین کامنت شما نوعی مثال نقض محسوب می شه سعید. 😉
حالا جدای از شوخی، مطمئنا خیلی وقت ها آوردن مثال نقض می تونه به درک و فهم موضوع هم کمک کنه اما مشکل وقتی بروز می کنه که این نگاه، به نوعی رفتار همیشگی و الگوی ثابت فرد تبدیل بشه.
در این موراد میشه دید که فرد اکثرا گاردی ناخوداگاه در برابر موضوعات داره.
همین موضوع باعث می شه از اصل مطلب دور بشه.
وگرنه مطرح کردن دیدگاه مخالف، نه تنها مشکلی نداره بلکه خیلی وقت ها می تونه نشانه ای از عزت نفس هم باشه. مشروط بر اینکه سوگیری ذهنی توش کمتر دخیل باشه و به عنوان رفتاری کمک کننده برای درک و فهم موضوع، و به قول شما به طرز سازنده ای بیان بشه.
مرسی برای کامنت های خوبتون
از خوندن نظراتتون لذت می برم.