ناهید عبدی

تجربه‌ای متفاوت از گذر زمان

ما گذر زمان را با سرعت یکسانی تجربه نمی‌کنیم.

بعد از خواندن متن زیبای «مبهوت شتاب زندگی» از روز نوشته‌های معلم خوبم محمدرضا شعبانعلی، کنار جاده ذهنم ایستادم و سرعت حرکت خودم را نگاه کردم.

از شتاب زندگی‌ام مبهوت شدم و جهت مخالفی که به‌سختی در حال پیمودن آن است.

وقتی انگیزه‌ای از جنس سرطان داریم، روزها در راه هستیم و شب‌های روشن‌تر از روزها را زندگی می‌کنیم.

گاهی لازم است به خود یادآور شویم، زمان هم یک قرارداد انسانی است.

عملاً کند شدن یا شتاب گرفتن آن در پس معنایی که در جستجویش هستیم تعریف می‌شود.

در تلاش برای صاحب اثر بودن، ثانیه‌ها کند و ارزشمند می‌شوند و زمان شتاب می‌گیرد.

وقتی از قانون نانوشته «دویدن تا مرگ» فاصله می‌گیریم، دستمان را جلوی گذر زمان گرفته، آن را نگه می‌داریم و بامعنایی تازه، بازآفرینی‌ می‌کنیم.

یادگیری با ناهید عبدی در تلگرام

مطالب مرتبط

ذهن و مغز

انسان مکانیکی شاد

در فراسوی این شب تیره که مرا دربرگرفته به سیاهی مغاکی میام دو قطب برای روح شکست‌ناپذیر خود سپاسگزار خدایانم در شرایط طاقت‌فرسا نه پا

ادامه مطلب »

2 پاسخ

  1. متن «مبهوت شتاب زندگی» از محمدرضا شعبانعلی که بهش اشاره کردی مثل خیلی از نوشته های دیگه از ایشون بسیار تاثیر گذار بود برای من. اون قسمتش که جمله ای با این مفهوم میگه: خیلی از تجربه ها و لحظه ها و دوستی های ما مثل دو قطاریه که با سرعت در دو جهت مخالف از کنار هم عبور میکنند. تا حالا اینجوری بهش نگاه کرده بودی؟ اینکه ما از مسیرهای متفاوت به هم میرسیم و در مسیر های متفاوت ادامه میدیم. بنظرم میرسه گاهی این به هم رسیدن ها ممکنه مسیرت رو به کل عوض کنه.
    چند روز پیش توی پارک نشسته بودم و به پدر و مادرهایی که بچه هاشون رو برای بازی آورده بودند نگاه میکردم. با خودم فکر کردم چند درصدشون خودشون تصمیم گرفتند بچه داشته باشند؟ من بنظرم میرسه ما از زمانی که به دنیا میایم درگیر این هستیم که چه زندگی از پیش تعیین شده ای برامون در نظر گرفته شده از آموزشمون بگیر تا ازدواج تا بچه دار شدن و …
    میشه جلوی بعضی هاشون بایستی و نه بگی؟ چند درصد اینکارو میکنن؟
    به قول تو قانون دویدن تا مرگ رو از حفظ هستن و مصرانه در حال سبقت گرفتن و چشم و هم چشمی از هم هستند.
    اینکه ما فکر میکنیم کسی از ما جلوتره یا عقبتره اگه اون حقوقش از من بیشتره پس جلوتره اگه اون بچه داره من ندارم همسر داره من ندارم ثروت داره من ندارم پس من جلوترم یا عقبترم مثل این میمونه که ما همه خودمون رو توی دوی ماراتون به سمت مرگ میبینیم و خودمون رو از هم جلوتر و عقبتر.
    گاهی فکر میکنم باید ازین مسیر درومد. باید پذیرفت که من مسیر جداگانه خودم رو از دیگران دارم و دویدن ها و ایستادن هام با فکر، احساس و تصمیم خودم اتفاق می افته.

    1. سارای زیبا
      مسئله ای که ذهنم رو درگیر کرده بود خوب فهمیدی و چقدر خوب بازش کردی.درست می گی غفلت ما آدم ها خیلی ملموس و مشخص نیست.نوعی از عادت و پیش فرض شده برامون. قلمت رو دوست دارم سارا. بیشتر برام بنویس

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *