یک روایت شخصی: سیر طولانی روز به شب
روز مثل همیشه بود. پرده را کنار زده بودم تا آفتاب تا هرکجا میخواهد بیفتد.
روز مثل همیشه بود. پرده را کنار زده بودم تا آفتاب تا هرکجا میخواهد بیفتد.
خواستم گفتوگویی خیالی بین دو زن بنویسم و از تصورات آنها در مورد امید بگویم،
هیچگاه ارزش زمانهایی از این دست را این قدر درک نکرده بودم که در این
وقتی به بنبست میرسی و دیوار ناامیدی در برابرت قد علم میکند، پریشانیهای درهم ایستاده
بسیاری از اوقات وقتی جای خالی چیزی را میبینیم، بیشتر درگیر آن میشویم و توجه
رابرت والدینگر، از محققان دانشگاه هاروارد است که در بزرگترین تحقیق علمی راجع به شادی،
ما گذر زمان را با سرعت یکسانی تجربه نمیکنیم. بعد از خواندن متن زیبای «مبهوت
آغاز حضور جدی من در دنیای یادگیری، آموزش و کسبوکار، به زمان ورود به دانشگاه برمیگردد.
من با رشتۀ مهندسی عمران وارد دانشگاه شدم. در رشتۀ مدیریت ادامه تحصیل دادم و پایان حضور من در دانشگاه به تحصیل در رشتۀ DBA از دانشگاه تهران برمیگردد.
در کنار تحصیل، با شرکتها و مؤسسات مختلف همکاری داشتهام و ….