«پیش از اختراع گرامافون در سال 1877 صدا، زودگذرترین حس به شمار میرفت. صدا مثل بوی عطر از کنارتان میگذشت. گذرا و دست نیافتنی بود. ولی بعد گرامافونِ استوانهای توماس ادیسون آهنگ «مری بره کوچکی داشت» را پخش کرد. دنیا مجذوب آن شد و برای همیشه تغییر کرد. وقتی از ادیسون (که در آخر عمر گوشش سنگین شده بود) پرسیدند از بین اختراعات خود به کدام علاقهمند است، بیدرنگ جواب داد: دستگاه ضبط صدا.»
این پاراگراف از بوبت باستر را میخواندم که به «تولید صدا» و در کل تولید محتوا در شکل ضبط شده یا مکتوب آن فکر کردم و سوالاتی پرتکرار در ذهنم تداعی شد:
چه کسانی باید بنویسند و عقایدشان را با دیگران به اشتراک بگذارند؟
چه کسی حق دارد نظر خود را درباره موضوعات مختلف ابراز و منتشر کند؟
چه کسانی میتوانند رسانهای شخصی داشته و از آن طریق افکار و باورهایشان را ترویج دهند؟
و امروز در جواب این سوالات میگویم «همه».
وقتی مینویسیم یا به هر شکلی باورها و افکارمان را با دیگران سهیم میشویم، صاحب صدایی متفاوت و تازه خواهیم بود. صدایی که فراتر از خلوت ما، به جهان بیرون راه پیدا میکند و وارد اذهان دیگران میشود.
اما وقتی تولید فکری نداریم به چنین راههایی کشیده خواهیم شد:
- تقلید میکنیم.
شیوۀ تفکر و روش ما تقلیدی خواهد بود از فکر و عملکرد آنهایی که صدایشان را به طریقی به گوش ما رساندهاند.
- به دام احساساتیگری میافتیم.
وقتی ذهن و باورهای خود را در قالب محتوایی قابل انتشار حلاجی نمیکنیم، اغلب اوقات دچار احساسات جمعی خواهیم شد. در واقع احساسات افسارگسیخته، خلا فکر و اندیشه را پر میکند.
- دچار توهم بر حق بودن میشویم.
عادت طلبکار بودن از دیگران وقتی بیشتر در ما رخنه میکند که به واکنش نشان دادن عادت میکنیم بدون اینکه دست به اقدام یا کنشی بزنیم.
- موضع شخصی شفاف و مشخص نخواهیم داشت.
وقتی برونریزی ذهنی نداریم دچار توهم دانایی میشویم. تصور میکنیم رویدادها برایمان شفاف است اما وقتی قرار باشد دربارهشان توضیحی بدهیم، ناتوانیم.
انتخاب بین صدا داشتن یا نداشتن
ترجیح و سلیقه شخصی درنهایت تعیین میکند کسی تنها در خلوتش بیندیشد یا افکارش را با بقیه در میان بگذارد. اما کسی که تصمیم میگیرد صدایش را در قالب محتوایی به گوش بقیه برساند، با چنین مزایا و مواردی مواجه خواهد شد:
- بسیاری از اوقات نوشتن یعنی شنیده شدن.
صدای مکتوب غیرممکن است شنیده نشود چون حداقل برای نویسندهاش قابل شنیدن خواهد بود. نویسنده حین نوشتن، خودش را بازمیشناسد.
- ایجاد فرصتی برای همدلی.
وقتی دیگران با افکار ما مواجه میشوند عکسالعملی موافق یا مخالف خواهند داشت. همین واکنش، فرصتی برای بازاندیشی و همدلی فراهم میکند.
- افزایش مسئولیت اجتماعی.
حرفی که منتشر شود با مسئولیت همراه است. وقتی قرار است بلند بلند فکر کنیم، دست به سنجش دقیقتر میزنیم و به عواقب آنچه میگوییم بیشتر فکر میکنیم.
- توجه بیشتر به کلمات و اندازه گرفتن بار معنایی آنها.
وقتی فقط در خلوت فکر نمیکنیم و متعهد به تولید و نشر محتوا میشویم، روی تکتک کلمات حساستر خواهیم شد.
تولید و نشر محتوا ارزشمند خواهد بود حتی اگر تنها مزیت آن، حساس شدن روی استفاده درست از کلمات باشد.
هر اندازه کلمات مورداستفاده ما دقیقتر باشد، همان اندازه میتوان به پرورش قدرت اندیشه امیدوار بود.