- فحاشی
- احساساتیگری
- عکسالعمل افراطی بدون آگاهی
- جانبداری بدون تحقیق کردن
- انتظار بیش از حد از همه
- انفعال
این روزها چنین رفتارهایی آزارم میدهد و احساسم این است که در بلندمدت، برای بسیاری آزاردهنده خواهد شد.
ما با گذر زمان از بین هزاران اتفاق تعداد انگشتشماری را به یاد میآوریم. حتی ممکن است اتفاقات خوب را فراموش کنیم ولی احتمالا عملکرد بد خود را از یاد نمیبریم و خویش را ملامت خواهیم کرد.
من چنین عکسالعملهایی را در مواقع بحران، مناسبتر میدانم:
- رفتار به عنوان یک شهروند متمدن
فحاشی اولین گزینهای نیست که میتوانیم به آن متوسل شویم تا صدای خود را به گوش دیگران برسانیم. روی موج سوار شدن و خودنمایی و تاختن بیحدومرز به بهانۀ همدردی با دیگران، نوعی سوءاستفاده از زمان و ذهن دیگران است. یک شهروند متمدن میداند که گاهی سکوت کردن، بهتر از حرف زدن غیرتخصصی است. یک شهروند متمدن میداند که لزومی ندارد رفتار اکثریت جامعه را کپیبرداری کند. یک شهروند متمدن میداند که آگاهی دادن به یک نفر، ارزشمندتر از همراهی کردن با هزاران نفری است که با خشم پیش میروند. یک شهروند متمدن میداند خشم، توهین و توحش، نوعی عقبگرد است و چه بهتر که کناره گرفت تا اینکه با این میل مخرب و عاری از آگاهی همراه شد.
2. مطالعه (خصوصا خواندن تاریخ)
گاهی تاریخ تکرار میشود. اگر ما چیزی را تماما نو و جدید میدانیم، شاید دلیلش این است که خوب نخواندهایم و نگاهی موشکافانه به عقب نداشتهایم. ارزشمندتر از پیشبینی و تلاش برای فهمیدن آینده، کنکاش گذشته و تلاش برای درک آن است. این کمک میکند تا راه اشتباه طی شده را تکرار نکنیم.
3. ادغام آگاهانۀ منطق با احساسات
احساسات افسارگسیخته مثل اسبی سرکش و از بند رها شده پیشمانی میسازد. وقتی منطق را با احساسات همراه میکنیم، ذهن را رامتر میکنیم، فرصتی برای درست دیدن ایجاد میکنیم و در این مجال، احتمالا تصمیمات بهتری خواهیم گرفت.
4. تلاش برای پیدا کردن ریشهها
ظاهر را همه میبینند. برای دیدن ظواهر اتفاقات نیازی به نگاه کردن با چشم بازتر نیست. اما این ظواهر خیلی وقتها گمراهکننده است. من تلاش برای پیدا کردن آنچه در ابتدا قابل دیدن نیست را ترجیح میدهم. من زیر سوال بردن آنچه همه درست میدانند را درستتر میدانم. با تردید و زیر سوال بردن، فرصت دیدن ریشهها را پیدا میکنیم.
5. تعلل در عکسالعمل زودهنگام
تعلل کردن همیشه بد نیست. گاهی که قرار است با خشم، انزجار و درکل با احساساتیگری عکسالعمل نشان دهیم، بهتر است مکث کنیم، از دید فردی بیطرف به موضوع نگاه کنیم، قدری حرفها را مزهمزه کنیم و بعد واکنش نشان دهیم. برای این واکنشهای افراطی، عموما دیر نمیشود ولی با عکسالعمل نسنجیده به استقبال ندامت خواهیم رفت.
6. واکنش خردمندانه به جای قهرمانانه
خودنمایی و تایید گرفتن از بقیه خیلی وقتها لذتبخش است. اعمالی که روی اینها سوار میشود، اغلب اوقات قهرمانانه است. ما با رویای قهرمانی که از کودکی در ذهنمان حمل میکنیم، واکنش افراطی نشان میدهیم. خردمندانهتر است که بلندمدت و کلیتر فکر کنیم، تمرکز را از روی خود برداریم و منفعت بقیه را هم ببینیم.
7. کار کردن بهتر و باکیفیتتر
بحران بهانهای دست خیلی از افراد میدهد تا درجا بزنند و دچار انفعال شوند. مدل ذهنی درست، به ما یادآور میشود حتی در بحران و به خصوص در شرایط دشوار، بهتر و بیشتر از همیشه تلاش کنیم. قرار نیست همدلی با دیگران و اقدام درست فقط خودش را در لباس مبارزه نشان دهد. گاهی بهترین کار این است که فعالیتهای پیشین را بهتر و باکیفیتتر انجام دهیم تا به اندازۀ همین اقدامات کوچک، اوضاع عمومی را بهتر کنیم.
8. امید بخشیدن از راه بازتعریف واقعیت
در هر واقعۀ تلخی، میتوان ردپایی از امید را پیدا کرد یا حداقل آن را ساخت. در بهم ریختگی بیشتر از هر زمانی به انگیزه و امید نیاز داریم. نه امید واهی، امیدی از جنس همان امید واقعی که روزهای نامعلوم را شروع میکنیم و پیش میرویم و درجا نمیزنیم.
9. تعریف نقش مفیدی برای خود
برچسبهایی که روی خودمان میزنیم و هر روز تکرارشان میکنیم، خیلی نرم و آرام شخصیت ما را میسازند. حالا وقتی مانند یک برچسب، نقش مفیدی برای خود تعریف میکنیم و سعی در بازی کردن آن داریم، کمتر دچار کلیشهها میشویم و حداقل با داشتن هدفی روشن، مسیر بهتری را پیش میگیریم.
10. آگاهی دادن وقتی آگاهیم
توان همه از یک جنس نیست. جای خالی کسانی که توان ذهنی دارند، آگاهند و برای آگاه شدن تلاش میکنند، بیشتر از هر موقعی در بحران خودنمایی میکند.