با خواندن هر کتاب یا سازهای از باورهای جدید در ما شکل میگیرد یا فرصتی برای تخریب باورهای قدیمی ایجاد میشود و یا اینکه مطالب کتاب نقش تقویتکنندۀ باورهای قدیمیمان را ایفا میکنند.
فکر میکنم یکی از ارزشمندترین دستاوردهای کتاب متزلزل کردن و تخریب باورهای قبلی است.
این قدرت کتاب است که میتواند فرصت تغییر برای انسان ایجاد کند؛ اما تنها کسانی میتوانند دلخوش به دستیابی به این فرصت باشند که با خواندن کتاب، ذهن تناقض یاب خود را خاموش کنند.
پیدا کردن موارد استثنا را نمیتوان هنر تلقی کرد. کسانی که همیشه گوش میکنند تا مخالفت کنند، سد بزرگی برای یادگیریهای جدید ایجاد میکنند. هر حرفی که با باورهای همیشگیشان در تناقض باشد، پشت این سد میماند.
و اگر به آنطرف سد هم نگاه کنی میبینی اوضاع خیلی خوب نیست. باورهای بهشدت صلبی را خواهی دید که فرصتی برای تغییر نداشتهاند، راکد و پوسیدهشدهاند و دل هرکسی را میزنند.
فکر میکنم حتی برای باورهایی که بهشدت به آنها پایبند هستیم، باز هم لازم است سدهای فکری را بشکنیم و برای تقویت آنها راههای تازهای پیدا کنیم.
در این هنگام میتوانیم مضمون فکرمان را از زاویۀ جدیدی نگاه کنیم، به آن صیقل بدهیم و آن را شفافتر بینیم.
وگرنه غبار زمان ناخودآگاه روی باورهای خدشهناپذیرمان مینشیند و با وجود سرسختی در اعتقاد به آنها، ممکن است دیدشان برای خودمان هم سخت شود.
ما این فرصت را با کتابخوانی ایجاد میکنیم مشروط بر اینکه اجازۀ همدلی با کتاب را به خودمان بدهیم. لازم است به خودمان اجازه دهیم غرق در زیباییهای یک اثر شویم بدون اینکه در افکار و اندیشههای قبلیمان غرق بمانیم.
رعایت فاصلهای ایمن با کتاب باعث میشود اگر سازهای از باورهای ما تخریب میشود، با باوری جدیدتر و مستحکمتری جایگزین شود و اگر قرار است باورهای قبلی پابرجا بماند، با مصالح بهتری تقویت شود.
انسانها کتابها را میسازند و کتابها انسانها را دوباره و دوباره…
یک پاسخ
سلام
ذهن تناقض یاب به نظرم باعث تحریک مغز برای تحلیل اطلاعات گذشته و جدید باشه… در علوم از تنقاض برای رد و تایید استفاده میشه…
به نظرم باید حالت تدافعی رو از بین ببریم که در نهایت نوع برخورد با کتاب خیلی به شخصیت ادما بستگی داره…